چهاردهه میگذرد که مردم افغانستان در آتش جنگ، خشونت، بیقانونی، بیخانمانی و آوارگی به سر میبرند؛ با شکست طالبان و حضور امریکا در سال 2001 امیدها برآن بود که نا امنیها ریشهکن گردد یا حداقل از جنایتها و خیانتها کاسته شود اما معالاسف این دور باطل ختم نشد، تا هنوز مردم پایتختنشین، با خاطر آرام در شهر گشت و گذار نمیتوانند، هنوز مردم کابل در مسیر کوتاهِ وردک – بامیان، با دلهره و اضطراب عبور میکنند و آن را جادهی مرگ نامیده اند؛ هنوز شاهراههای منتهی به کابل، در نا امنی عجیبی قرار دارند؛ صفهای طولانی پیش سفارتهای ایران و ترکیه و پاکستان و هند و... مهاجرتهای غیرقانونی، قوس صعودی خودش را میپیماید؛ با این همه بدبختی که داریم، آیا دلیل حضورِ قوای خارجی به رهبری ایالات متحدهی امریکا برای چیست؟.
دورنما
شکی نیست که امریکا یک کشور اتمی و دارای قدرت نظامی و استخباراتی است؛ هر قدرتی در دنیا، در تلاش است تا ممالکِ بیشتری را تحت کنترل خود داشته باشد؛ از این جهت، امریکا برای گسترش کشورهای تحت الحمایهی خویش، به انواع ترفندها و حیلهها و شیطنتها دست زده و به کشورهای مختلف حمله کرده و برنامههای آنها همچنان ادامه دارد؛ از یکطرف با تبلیغات یکسویه، میخواهند که امریکا را مدافع حقوق بشر معرفی نمایند و اینکه امریکایی با استفاده از اصول دموکراسی فعالیت میکنند از طرف دیگر با اهداف و اغراض خاص سیاسی و اقتصادی به پیش می روند.
تجربه نشان داده که هر کشوری که با حمایت امریکا همراه شده، روز خوشی را ندیده و فقر و فلاکت و افراطیت در آن کشورها رشد بی پیشینهای داشته است؛ اما امریکایی ها همیشه در تلاش آن هستند که یک چهرهی دلسوز از خودشان بسازند؛ به قول پروفسور حمید مولانا «خودکامگی امریکا در طول تاریخ، همیشه بایدها و نبایدها را در سیاست خارجی امریکا متداول کرده و این حکم، سبب شده است که امریکاییها در سیاست جهانی به اشتباههای خود اعتراف نکرده، همیشه حقیقت و خوبی را در طرف خود و دفاع از مواضع خود را با دفاع از دموکراسی امریکا در آمیزند. در بمباران اتمی ژاپن در جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام، مقابله با جمهوری اسلامی ایران، جنگ های خلیچ فارس و عراق و افغانستان امریکان همیشه خود را فرشته پنداشته و طرف مقابل را به دیکتاتوری، عقب ماندگی و شیطنت متهم کرده است... (مولانا, 1390, ص. 42).
درگیریهای ویرانگری که در عراق، سوریه، افغانستان و... راه اندازی شد، محصول سیاست خارجی امریکاست؛ امریکا با همدستی با کشورهایی مثل سعودی با استفاده از احساسات مذهبی، انواع گروه های تندرو را مجهز کرده و جنگ و خشونت را مدیریت می کنند از آن طرف، خودشان به بهانه ی مبارزه با افراط گرایی، در کشورهای درگیر جنگ وارد میشوند.
امریکا در افغانستان
امریکایی ها در هیچ کشوری بدون برنامه ریزی، آن کشور را اشغال نمی کنند؛ یکی از این برنامه های امریکا، تقویت جریان های افراطی است که در مبارزات انتخاباتی دونالد ترامپ، اوباما و هیلاری کلینتون را به تاسیس داعش متهم کرده بود. واقعیت این است که تاسیس داعش، کار یک فرد نیست بلکه سیاست خارجی امریکا اقتضا می کرد که به طور پنهانی گروه های وحشی را تجهیز کنند تا مطابق برنامه ریزی که از قبل انجام داده اند، عمل کنند.
اتهام ترامپ به کلینتون چیز تازهی نبود در گزارش که روزنامه الاهرام آورد و نیز در یک ویدیویی که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود، نشان می دهد که هیلاری کلینتون به صراحت تمام می گوید که ما برای اهداف خودمان فرقه های تندرو را تاسیس کردیم... وی ادامه میدهد من به 112 کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تاسیس داعش این گروه به رسمیت شناخته شود اما ناگهان همه چیز فروپاشید. توافق شده بود تا دولت اسلامی (داعش) در روز 5/1/2013، اعلام شود و ما منتظر اعلام تاسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریع تر آن را به رسمیت بشناسیم...
در زمان ریاست جمهوری جورج بوش، در سال ۲۰۰۱ میلادی آغاز ورود امریکا در افغانستان است. از آن زمان تا الآن بیش از یک و نیم دهه نیز گذشته است و با شعارهایی که وارد مبارزه شدند، به هیچ یک عمل نشده و اوضاع و احوال کشور روز به روز بدتر و آشفته تر شده است این نتیجه ی اعتمادی است که دولت افغانستان هنوز هم به امریکایی ها دارند.
با گذشت این همه سالهای زیاد، این علامت سئوال در ذهن و ضمیر هر شهروند افغانستانی وجود دارد که امریکایی ها در افغانستان دنبال چه هستند؟ به نظر حمید مولانا، پایان این اشغالگری ها و حملات ایالات متحده در بعض کشورها، نتیجه اش شکست امریکاست «هرکس که تاریخ دیپلماسی امریکا و به ویژه دیپلماسی نظامی آن کشور را مطالعه کرده است، می داند که دخالت های نظامی امریکا در مناطق مختلف دنیا، همیشه با پرسش های ساده تر، شروع شده است ولی در انتها امریکایی ها با پرسش های متفاوتی برای برپایی آن جنگ رو برو می شوند. جنگ و شکست امریکاییها در ویتنام، مثال روشنی در این مورد است...(مولانا, 1390, ص. 256).
شعارهای کاذب
برهمگان هویداست که اهداف امریکا برای ورود در کشور، مبارزه با «تروریسم» دفاع از «حقوق بشر» «مبارزه با مواد مخدر» بود؛ بدون تامل و دقت در این شعارها، می توان دریافت که همه این شعارها دروغین و فریبی برای ملت افغانستان بود و نه تنها با حضور امریکا در افغانستان، تروریسم ریشه کن نشد بلکه اوضاع بدتر شد اولین بار عملیات انتحاری همان زمانی راه اندازی شد که از حملات امریکا در رسانه ها سخن زده می شد؛ از آن زمان به بعد حتی پایتخت، هر ازگاهی مورد حملات انتحاری و انفجاری قرار می گیرد. کشت و قاچاق مواد مخدر دهها برابر افزایش یافته است و از حقوق بشر نیز خبری نیست.
امریکا دنبال چیست؟
حضور امریکا در افغانستان، همزمان با ادامهی نا امنی، به لحاظ مختلف برای امریکا پر ثمر است:
الف) اهداف اقتصادی: شعلهور شدن جنگ و وجود نا امنی از یک طرف برای امریکا مجال آن را میدهد که انواع اسلحههای که میسازند، به فروش برسانند چنان که برای داعش و عربستان سعودی فروختند. از جانب دیگر، نا امنی میتواند کمکی خوبی باشد برای این که بتوانند در این مناطق ناامن مواد مخدر بکارند و از منافع هنگفت آن سود ببرند. همچنین وجود جنگ و جدال، سبب میشود که معادن و ذخایر برزگ کشور در اختیار آنان قرار بگیرد؛ کما این که گزارش هایی وجود دارد که امریکاییها در ولسوالی «خانشین» ولایت هلمند به سرقت و غارتِ اورانیوم دست زده اند...
ب) منافع سیاسی: سیاست خارجی امریکا ایجاب می کند که هر چه در کشورهای آسیایی، حامی و پشتیبان داشته باشد، به نفع آنهاست، زیرا آنها در مقابل ابرقدرت روسیه قرار دارد. به همین طمع تلاش می ورزند که افسار کشورهایی مثل افغانستان در دست امریکا باشد و از آن طرف روسیه نیز برای نفوذش در این کشورها فعالیت می کنند؛ این رویارویی قدرت هاست که انواع مشکلات درونکشوری را در مناطق مسلمانان به وجود آورده و کشمکش های داخلی و خارجی را سبب شده است. نا امنی در این فقره نیز بهانهی خوبی برای تداوم حضور امریکا در امثال این کشورهاست؛ فی المثل اگر امنیت و آسایش وجود داشته باشد و فقر و بدبختی نباشد، حضور امریکا ظاهرا معنی ندارد مردم به زور آنها بیرون می کنند چنانچه با ارتش سرخ شوروی چنین کردند.
برون رفت از این معضل
تنها چیزی که دولتمردان ایالات متحده از آن هراس دارند، اتحاد ملت است. اگر اقوام مختلف کشور یک رنگ و یک پارچه و متحد باشند، هیچ قدرت بیرونی توان مداخله در امور داخلی کشور را نخواهند داشت و باید اقوام مختلف کشور، بیدار باشند و دشمن شان را بشناسند و اگر به این درک رسیدند که دوست و دشمن شان را بشناسند، آن زمان امید میرود که این شب سیاه و مخوف به سر رسد و فجر سپید بِدَمد...
علی ظفر یوسفی- خبرگزاری جمهور