قریب دو سال از حاکمیت طالب بر افغانستان گذشت. در این دوسال ما شاهد حکومتی یک دست و سُچّه یک گروه خاص بودیم. حکومت طالب یعنی حاکمیت دو طیف و دو گروه: 1- طالب پشتون 2- ملای طالب. صاف و سُچه و بدون توضیح و تفسیر.
گروه اول:
حاکمیت و قدرت مطلقا در اختیار طالبانی قرار گرفته که از نظر تباری، جملگی پشتون اند. این سخن به دنبال طرح مسئله قومیت نیست. 80 درصد پشتونها طالب نیستند؛ اما واضح است که طالبان پشتون قدرت مطلق را در اختیار گرفته اند و نزاع رهبریِ درون طالبانی هم جدال میان قندهار و مشرقی است؛ تمام.
مدعیان رهبری طالبان هم عمل شان به روشنی و قابل اثبات، قومی است و هم شعارشان و هم سیاست شان همه بر مدار قوم می چرخد. بزرگی شان را هم در قندهار و از قندهار تعیین می کنند. بخشی از اختلاف بین طالبانی هم همین است.
غیر پشتونهایی که به خدمت طالبان درآمده و رنگ طالب گرفته اند، شریک و سهیم در قدرت و سیاستگزاری طالب نشده و نیستند. همه طالبان قندهاری و حقانی ها، تمام نسل اول و دوم طالبان، همه ی رهبران جنگی طالبان، همه سرها و کله های طالبان جملگی پشتون هستند. همین ها هستند که رهبرند، همین ها تعیین کرده اند، حُکم کرده اند و اگر نزاعی هم بر سر چگونگی و میزان قدرت داشته اند نیز بین همین ها بوده.
امثال قاری فصیح و حنیف و حنفی و صلاح ایوبی و دیگرطالبان غیرپشتون همچون نخودهای داخل آش طالبان فقط غُلغُل کرده و جوشیده اند و نهایتا موجب رنگ و لعاب آش طالب شده اند. طالبان غیرپشتون سربازان جنگی و موالی هستند، باید بجنگند و بکشند و راه را برای اقتدار طالبان قندهاری و هلمندی و مشرقی صاف کنند و خودشان از تمجید و نوازش آنها لذت ببرند. به اکت های عبدالسلام حنفی اهمیت نباید داد که امثال او کوچکتر از آنند که راهی به حلقه رهبری طالب بیابند.
شاید هنوز زود باشد اما طالبانی که بعنوان مزدوران طالب قندهاری و حقانی هستند روزی پی خواهند برد که انگشت ششم و موجودات اضافی هستند.
گروه دوم:
ملاهای دینی هستند که با عنوان قاری و مولوی و مفتی و مولانا و حافظ و شیخ و شیخ الحدیث و ملا و آغا بر کرسی نشسته اند؛ هم بر مقام فتوا و هم بر کرسی حکومت لمیده اند. تخصصی ترین ادارات را گرفته اند و تُشک ها را انداخته و دروس فقه و عقاید و سنن و حدیث را مروّج ساخته و نهایتاٌ عرائض مراجعین خودی را امضا می کنند. در این جمع، ملای هر تباری حضور دارد غیر از ملای شیعه که از دید ملای طالب، روافض خوانده می شوند!
مردم دو سال حکومت ملاها و طالبان قندهار و مشرقی را نظاره کرده اند. جامعه جهانی دو سال است به طرف نوع و ترکیب حکومتداری طالبان می بینند. سکوت مردم به مفهوم مشروعیت و تحکیم حکومت طالبان نیست. این مردم یعنی میلیونها انسانی که در افغانستان زندگی می کنند و میلیاردها انسانی که در جهان نفس می کشند، همه نظاره گر هستند و همه می بینند و قضاوت می کنند و طالب باید متوجه قضاوت مردم باشد.
مردم نظاره می کنند که طالبِ پشتون یعنی چی و دنیای ذهنی و فکری او چیست و میدان عمل او چگونه است! مردم نظاره می کنند که زیر لُنگی ملا و قاری و مولوی و مفتی از هر قومی که بنام دین و شریعت و اسلام، حاکم سرزمین خود شده چه میزان عقل و درایت است و جهانبینی او در چه سطح است و وسعت دید او تا چه فاصله ایست. طالب دو سال است که زیر نگاههای تیزبین مردم قرار دارد.
چشمهای نظاره گر می بینند که مولانا و مفتی چه می کنند و قاری و حافظ چه میزان هوش و همپذیری دارند! طالب قریب دوسال بدون کمترین تعهد حکومت کرده و فرمان داده، همه را به چالش کشیده، فشار داده، باج گرفته، چنگ و دندان کشیده، اکت کرده، خود را به هر دری زده و به هر شکلی در آورده اما هرگز از نگاه و قضاوت مردم دور نبوده است.
طالب هیچ تعهدی در قبال مردم افغانستان و در قبال ملل و دوَل جهان احساس نمی کند. به هیچ اصل و ارزشی متعهد نیست. طالب هنوز در غرور شکست یک ابرقدرت در آسمانها منزل می زند و نمی فهمد که بر روی زمین چه خبر است! طالب متوجه لُچ شدن شلوار هویت و ماهیت خود نیست. هنوز نفهمیده که مردم، لختِ این گروه را دیده اند و عمق او را شناخته اند. طالب گمان می کند حاکم با افتخار است اما همین ملا و مفتی و آغا خیلی از ارزشها و اصول و سرمایه و شرافت خود را در میدان بزرگی به وسعت جهان به حراج گذاشته است.
طالبان جنگ را بُردند، غنی را دواندند و ارگ را گرفتند. دو سال از درون ارگ و ستوری با جهان گپ و لاف زدند و اکت حکومت کردند و با کلّ جهان سر و کله و چک و چانه زدند. ملل متحد را به زانو در آورند و همسایگان را وارخطا ساختند و غرب را چلنج داده اند؛ اما آیا این پایان کار است؟
طالبان، میلیتاریستی حکومت کرده اند، سربازان شان در شهرها جولان می دهند و به هر خانه ای بدون اذن و اجازه وارد می شوند و تمام خانه و اتاق و خوابگاه مردم را زیر و زبر می کنند. با زور تیر و تفنگ و استنطاق و حبس و فشار، خودشان و زورشان را تحمیل می کنند. برای آنها رضایت مردم اهمیتی ندارد و رضایت الله (!) مهم است. خانه به خانه مردم آمده اند و جوانان مردم را گرفته و برده اند. نان را از مردم گرفته اند. بیکاری به اوج رسیده و نخبگان گریخته اند و دانشگاهها رنگ و رونق ندارد. شهرها بی رونق است و کسب و کارها بی مزه. بانکها نیمه فلج و بازارها بی روح.
میلیون ها انسان از افغانستان گریختند و بیشتر از آن، میلیونها انسان در تمنای پاسپورت برای خروج و فرار و نجات هستند. انسان های بی شماری به همان کشورهایی پناهنده می شوند که طالبان آنها را بیرون کرده و محتاج نان و امداد همان کشورهایی هستند که طالبان آنها را شکست داده اند. این یک طنز و عبرت است. دردآورترین است. مزدحم ترین اداره طالبان، ریاست پاسپورت و اداره صدور تذکره برای اخذ پاسپورت و خروج است؛ خروج از افغانستان تحت حاکمیت اسلام طالبانی و پناهنده شدن به کشورهایی که یا کافرند و یا مداخله گر، عبرت آموز است.
این کمترین ثمره حاکمیتی است که در اختیار مولوی و مفتی و قاری قرار گرفته است؛ ملاهایی که همه مخالفین و منتقدین خود را از سیاست و حکومت حذف کردند. حالا صدها هزار فامیل، محتاج به کمک مستقیم غذایی شده اند. میلیونها نفر به جمع بیکاران اضافه شده اند. چه طنز و عبرتی است که طالبان امریکا را شکست دادند اما حالا محتاج امریکا شده اند و زیر حمایت مالی امریکا تیغ را بر روی ملت می کشند و فشار را بر گرده های ملتی وارد می کنند که وجه المصالحه امریکا و طالبان شدند.
مردم اما عملکرد طالبان را تماشا می کنند و حالا به آسانی در مورد آنها قضاوت می کنند. مردم خیلی مهم هستند؛ اهمیتی که برای طالبان قابل فهم نیست. مردم زمانی مهمتر می شوند که همگی از پشتون و تاجیک و هزاره و ازبیک و همه اقوام در کنار هم قرار بگیرند و یک "نَه" بزرگ به طالبان بگویند!
سید جواد حجت - خبرگزاری جمهور