عالمی بلخی از پیشقراولان تعامل شیعیان با طالبان بعد از سه سال می گوید: "طالبان به خواست ما توجه نکرده و شیعیان به حاشیه رانده شده اند."
شیعیان با وجود آنکه هیچ سنخیت و تشابهی با طالبان نداشتند اما خودشان را مانند یک وصله و پینه به طالبان چسپاندند. تعامل کردند و دنبال جنگ و مقاومت نرفتند. شیعیان یک گروه بی دردسر برای طالبان بودند و هستند. همانطور که استاد اکبری می خواست، شیعیان همانند رعیت امارت شدند و فراتر از آن نرفتند و نکردند.
معمولا هرآنچه حکام امارت دستور داده اند توسط مردم شیعه اجرا شده است. از همکاری امنیتی و شهری تا پرداخت عُشر و زکات و مالیات. بعضا در برخی موارد طالبان دست به اقداماتی محدودکننده زده و برخی متون دینی-مذهبی شیعیان، کتابهای فقهی و اعتقادی را جمع آوری نموده و برخی مراکز شیعیان را بسته اند.
کلیت مطالبات شیعیان به زبان ساده در 4 مورد خلاصه شده بودند: 1- ما را به رسمیت بشناسید. 2- به ما ظلم نکنید. 3- به ما هم وزارت بدهید. 4- در مسائل مذهبی ما دخالت نکنید!
این مطالبات در کل، بار خاصی بر دوش طالبان تحمیل نمی کنند اما طالبان تاکنون اهمیتی نداده اند. آنها تا بحال به شیعیان مقام نداده، مذهب شیعه را قبول نداشته، نسبت به مراسم مذهبی شیعیان حساسیت داشته و فشارها را از محیط زندگی و فعالیت شیعیان برنداشته اند.
طالبان در متون و مکاتیب و کُتبِ شان، شیعیان را با عناوین مشرکین و غالی ها و پیروان عبدالله ابن سبا و روافض و ... یاد می کنند و نذر و قربانی آنان را حرام می دانند و خوردن غذای شیعیان را حلال نمی دانند. برضد شان کتاب می نویسند و در سخنرانی ها و تصامیم شان وجود مذهب شیعه را انکار می کنند.
تا حال هرچه زمان سپری شده، حکام امارتی و استخباراتچی های طالب می فهمند که از این جماعت، بخار نمی خیزد و اهل بحران سازی نیستند. شیعیان بیشتر از آنکه مطالبه کنند، آه و ناله می کنند و هروقت فشار ببینند چندنفر در پوستین نمایندگان شیعه درآمده و دعاگویان امارت اسلامی می شوند و بعد از دعای خیر برای حاکمیت طالبان، حاجت خودرا طلب می کنند.
طالبان می فهمند که جماعتی از افسقالان شیعه بیش از آنکه برای خودشان کاری کنند، در حق امارت اسلامی دعا می کنند و بیشتر از خود طالبان، تمجید طالبان می کنند و بیش از حکومت طالبان مخالفان طالبان را با القاب و عناوین مختلف، لعن و نفرین می کنند.
طالبان می فهمند که میدان شیعیان خالی شده و نوپاهای سیاسی مانند مدارعلی کریمی و جعفر مهدوی و بلخابی و ...، مفت و رایگان به طالبان خدمت می کنند، لابی می کنند، بندگی می کنند، و اصول و وظایف مزدوری را به خوبی انجام می دهند و حتی لقب خاص "امیرالمؤمنین" را برای جانیانی همچون هبت الله حراج می کنند.
شیعیان قبل از طالبان چه جایگاهی داشتند؟
قبل از سقوط کابل، شیعیان بهترین نخبگان و تحصیلکردگان را داشتند، مردمی مطالبه گر بودند، در قدرت و سیاست سهیم بودند، بیشترین تحصیلکردگان را داشتند، بهترین نویسندگان و تحلیلگران و رسانه ها را داشتند، بعنوان یک آدرس و طرف سیاسی در سیاست و انتخابات مطرح بودند. وزن آنها در سیاست افغانستان تعیین کننده بود، نمایندگان و سخنوران داشتند، جنب و جوش و سرزندگی داشتند، بیشترین دانشگاه و دانشجو را داشتند، اذان و مساجد و مراسم شان با اشتیاق و صدای رسا بر سطح شهر، منتشر می شد. بازارشان مزدحم بود، کوچه های شان پر از طراوت و جمعیت بود. اهل قلم بودند، اهل معارف و فرهنگ بودند، اهل ورزش و اهل تعلیم بودند. جلسات قرآنی و مسابقات کتابخوانی بود، کتابخانه ها بود و کتابفروشی ها مشتری داشتند، کاروان های زیارتی فعال بودند.
آنها پشتوانه داشتند اما افغانستان که سقوط کرد، نخبگان و تحصیلکردگان و فعالان و استادان غالبا رفتند و میدان خالی شد برای سیاسیون بی وزن و ملاهای رعیت مشرب و افسقال های غیرسیاسی و...
شیعیان هرچند قبلا تحت سیاست های قبیلوی حکام قومگرا قرار داشتند اما قدرت داشتند، صدا و رسانه داشتند و صدای شان اثرگذار بود. اما حالا از شیعیان تحت حاکمیت طالبان نه قدرت مانده و نه صدا و نه رسانه و نه اثرگذاری. حالا در جامعه شیعه، شغالها ادعای رهبری دارند و در لباس رهبری به دربار طالبان می روند و سر به تعظیم خم می کنند.
دورنمای شیعیان زیر حاکمیت طالبان چه خواهد بود؟
بعید است طالبان سیاست و نگرش خود را نسبت به شیعیان تغییر بدهند. اعتقاد و تفکر ایدئولوژیک چیزی نیست که به آسانی تغییر کند. طالبان شیعه را مترادف مشرک تعریف می کنند و به آنان حقی در حکومت شان قائل نیستند. از نظر نژادی و تباری نیز به دلیل آنکه اغلب شیعیان، هزاره هستند، نسبت به نژاد هزاره تعصب و تنفر دارند.
اگر طالبان با همین سبک و سیاق و با همین دستفرمان جلو بروند محدودیت ها بر ضد شیعیان را افزایش خواهند داد. آنها تاحالا وانمود کرده اند که با مراسم مذهبی شیعیان در ماه محرم مخالف نیستند اما با قیودی که وضع کرده اند مراسم مذهبی شیعیان را به بهانه هایی محدود نموده اند مثل لغو تعطیل رسمی عاشورا.
آنها احتمالا به مرور زمان به بهانه حملات داعش، مراسم عزاداری شیعیان در ماه محرم را لغو و سپس آن را غیرقانونی اعلام خواهند کرد؛ مثل برنامه ای که سال جاری اجرا کرده و عزاداری ها را محدود به نقاط خاصی کردند و بیرق های عاشورایی شیعیان را از سر در خانه ها و دکانها پایین آوردند.
آنها تدریس فقه جعفری در دانشگاهها و مکاتب را ممنوع اعلام کرده و از نصاب تعلیمی حذف کرده اند و به احتمال بسیار زیاد تمامی کتب فقهی و روایی و متون مذهبی و ادعیه و کتب تاریخی شیعه را از بازار کتاب و کتابخانه ها و مراکز دینی-فرهنگی جمع آوری نموده و چاپ و واردات چنین کتابهایی را در افغانستان ممنوع خواهند کرد؛ مثل دوره اول حکومت شان که ورود کتب شیعی، ممنوع بود.
همچنین طالبان احتمالا تجمع هیئات شیعیان برای خوانش دعاهای شیعی همچون دعای ندبه، دعای توسل، دعاهای غنامند و معنوی همچون دعای عرفه و دعای کمیل را نیز ممنوع کنند. همچنانکه استاداکبری روزی با جمع کردن ملاامامان و علمای شیعه از آنها تقاضا کرد بلندگوی مساجد را هنگام خوانش دعاهای مذکور، خاموش کنند تا ایجاد نفاق و مشکل و بی اعتمادی نشود!
گمان می رود طالبان همچنین دفاتر مراجع دینی شیعیان را مسدود و فعالیت آنها را متوقف سازند؛ همچنانکه در غزنی و جایی از کابل کردند. همچنین آنها احتمالا اذان شیعیان که قبلا از رسانه های شیعی نشر می شدند، متوقف و به مرور زمان حتی اذان شیعیان از بلندگوی مساجد شیعی را ممنوع قرار دهند. کما اینکه در برخی مناطق که شیعیان در اقلیت بوده اند، صدای اذان مساجد شیعی از بلندگوی روی بام مساجد قطع شده است.
در همین راستا احتمالا طالبان آموزش مبانی فقهی و قرائت های طالبانی را از باورهای مذهبی، جبراً به مردم، محصلان و متعلمین شیعی آموزش خواهند داد کما اینکه اکنون در ادارات دولتی آموزش می دهند.
طالبان همچنین علما و ملاامامان جمعه و جماعات را مجبور خواهند ساخت همچنان که در خطبهها بر محمد و آل محمد صلوات می گویند بنام امیرالمؤمنین آنها خطبه بخوانند و سپاس بگویند و دعایش کنند.
قطعا طالبان نهادها و مراکز مرتبط و مشکوک به وابستگی به ایران را تعطیل و تمامی مسئولین و کادرهای مرتبط را از طریق این نهادها مجموعا شناسایی، بازداشت و زندانی خواهند کرد. کمااینکه تابحال دهها فعال شیعی را به همین بهانه، تعقیب و بندی کردهاند.
گمان می رود طالبان محدودیتهای فوق العاده بر زنان و دختران هزاره در مناطق هزاره نشین وضع کرده و آنها را بازداشت و محبوس کنند کما اینکه تاکنون دهها دختر و زن هزاره و تاجیک را زندانی و شکنجه کرده اند. احتمالا طالبان به بهانه وجود فاحشهخانهها در غرب کابل عطف به فرمایشات گهربار آقای حسینی مزاری و به بهانه وجود صدها کلیسای خانگی در مناطق شیعه نشین و اتهامات مشابه، نظارت بر مناطق شیعه نشین را تشدید نمایند. طبعا هدف از این نوع نظارت، بیشتر جنبه محدودکنندگی و اشراف امنیتی خواهد داشت
از نظر سیاسی نیز باتوجه به مهاجرت وسیع نخبگان و کادرهای برجسته شیعی و فارسی زبان، و نظر به غیبت چهره های متنفذ مردمی، طالبان از امثال مدارعلی کریمی با سالها سابقه جاسوسی به آی اس آی و از برخی ملاهای بیعت کننده و تطهیرگر و رعیتمنش استفاده ابزاری نمایند و با نمایش چهره و نشر صحبت های آنان وانمود کنند که در حکومت شان هزاره ها هم هستند.
نوع نگاه و برخورد طالبان با مردم شیعه در کابل و مناطق شیعه نشین، بیانگر این است که هزاره ها و شیعیان هیچ احترام و قدر و قدرتی نزد طالبان ندارند و چون شیعیان تاکنون از سر ضعف و تعامل یکطرفه پیش طالبان عرض حال کرده اند بعید است طالبانی که هرگز دید مثبت و قابل احترامی به شیعیان نداشته اند حاضر شوند اهمیت و سهمی به گردن های کج آنها قائل شوند. این گردن ها از دید و از حُکم طالبان، لایقِ زدن است.
اشتباهات شیعیان چه بود؟
مخاطب ما در این بخش توده مردم شیعه نیست بلکه تعدادی افسقال و فعالان مذهبی و اجتماعی شیعیان است.
هیچ طیف و قوم و گروهی به اندازه شیعیان از ضرورت تعامل با طالبان سخن نگفته اند؛ نه تاجیکها، نه ازبکها، نه سنی ها و نه حتی پشتونها. آنقدر که جماعتی از شیعهها بر طبل تعامل و رعیتمنشی به طالبان سخن گفتند، حتی خود طالبان هم نگفتند.
شیعیان از ضرورت تعامل با حاکمیت طالبان، زیاد فلسفهبافی کردند بدون آنکه طالبان از آنها چیزی خواسته باشند و یا اهمیتی به چاپلوسی و گردنکجی جماعتی از پیشقراولان شیعی داده باشند. برخی از ملاهای شیعی در دفاع از ارزشهای طالبانی آنقدر افراط کردند که طالب تر از هبت الله و متحجرتر از قاضی القضات امارت و سربازتر از عسکر کور و کُندذهن طالبان شدند که نیازی به ذکر مصادیق نیست.
طالبان پس از ورود به شهرها با وجود آنکه بعنوان یک گروه دهشت افکن، از نوع مواجهه مردم با خودشان ترس داشتند، با وجود آنکه طالبان بعنوان مجموعه ای از جنگجویان کوه نشین، هیچ آشنایی با شهر و کوچه ها و ساختارهای شهری و واکنشهای مردمی نداشتند، با وجود آنکه طالبان از نوع برخورد نظامی با نیروهای شان در فضای شهری وحشت داشتند، با وجود آنکه طالب ها عملاً در دو دستگی با خودشان اختلاف داشتند؛ گروهی از افسقالان بزدل و ناپخته ی شیعه با ترس و تملق به پیشگاه طالبان رفتند و عرض خوش آمدید و ابراز ارادت کردند. از سر ناتوانی، اردتمندانه از طالبانی که خودشان تاهنوز گیج و گنگس بودند و هنوز مسلط بر امور نشده بودند تقاضای وزارت در کابینه کردند. این بعنوان بزرگترین اشتباه، به طالبان جرأت و جسارت و احساس حقانیت داد.
طالبان که شاید تا آنزمان هرگز تصور نمی کردند جامعه نامداری همچون جامعه شیعه افغانستان تا این اندازه جبون و سبک ظاهر شوند، دل و جرأت پیدا کردند و کمکم ادبیات نرم آنها و چهره های بشاش آنها به سمت قهر و تندی گرایش پیدا کرد.
فراموش نمی کنم که بعضی از سران طالبان، مخصوصا حقانی ها در بدو ورود به کابل سراغ بزرگان سیاسی و متنفذین را می گرفتند و یکی مانند خلیل حقانی خانه به خانه ی سیاسیون می رفت تا اعتماد و حمایت آنها را جلب کند و به همگان اطمینان دهد که مخالفتی با طالبان در افغانستان وجود ندارد. همانند ادعای بیعت احمد مسعود با طالبان.
اینها نشان از خوف طالبان و آسیبپذیری آنها داشت. آنها به منازل خیلی از سیاسیون و علما می رفتند. اما دردمندانه، شیعیان در گروههای چندین نفری و با ادعای نمایندگی از قاطبه شیعیان به ملاقات ملاهای طالب می شتافتند و ضمن سرخمی، مطالباتی مطرح می کردند که بعضا فاقد عقلانیت ابتدایی بود. مطالباتی همچون: دین کشور باید اسلام باشد و افغانستان غیرقابل تجزیه باشد و حقوق بشر رعایت شود و ما نمایندگان واقعی شیعیان هستیم، به ما وزارت بدهید!
باری ملابرادر گفته بود من گمان می کردم شیعه ها خیلی باظرفیت باشند اما وقتی اینها را می بینم که هرکدام شان ادعا می کنند فقط خودشان نمایندگان واقعی هستند و بقیه گروههای شیعی یک جمع مزدور هستند می فهمم که اینها هیچی نیستند و حیران می مانم که گپ کدام شان را باور کنم! و اگر به اینها منصب بدهیم به کدام شان بدهیم؟
این وقتگیری و طلب گری همراه با زاری و ذکر ارادت، از جانب شیعیان کذایی خطای بزرگی بود. سوق دادن مردم شیعه به حمایت بی قید و شرط از طالبان اشتباه بود. در حالیکه جامعه شیعه افغانستان ظرفیت های بزرگ سیاسی-علمی-جهادی و رسانه ای-تبلیغی داشتند اما افسقالان شیعی هیچ اعتنا و باوری به آن ها نکردند. این بی باوری نسبت به منابع قدرت شیعی توسط مدعیان شیعه اشتباه بزرگی بود.
حامیان تشیع افغانستان نیز در این آشفتگی و سستی، بی تقصیر نبودند که نیازمند مبحثی عمیق و مفصل و مجزا است.
همچنین اشتباهات تحصیلکردگان، سیاستمداران و نخبگان شیعی قبل و بعد از پروژه سقوط افغانستان نیز نیازمند بحثی مجزا می باشد.
شیعیان چه باید بکنند؟
عده ای که میدان را رها کرده و نظاره گر نشسته اند تصور می کردند که طالبان دیر دوام نمی آورند و توسط قدرتهای غربی و یا منطقوی از بین خواهند رفت. احتمال می دادند طالبان تحت تحریم قرار بگیرند. احتمال می دادند امریکا با یک طیاره بدون سرنشین رهبران متمرد طالبان را یکی یکی بزند. احتمال می دادند نظر به جنایات طالبان، سیاست های ضدبشری آنها، محدودیت های زایدالوصف توأم با بی توجهی به مطالبات غرب و ملل متحد، شورای امنیت بازهم مجوز جنگ صادر خواهد کرد. امیدوار بودند جبهه مقاومت و شورای مقاومت پول و سلاح به دست بیاورند و با نیروی جنگی زیاد طالبان را بزنند و خسته کنند. اما هیچکدام اینها نشد و طالبان نزدیک به سه سال محکم بر جای خود نشسته اند و هر روز خواستگاران شان سمج تر و شیفته تر میشوند و مخالفان شان نومیدتر.
قاعده اول و مهم تحولات میدانی افغانستان این است که باید صبور بود و با برنامه و با حوصله پیش رفت. زمان، مهم و تعیین کننده است. مخالفت درونی و خودخواهی ها و منازعات درونی طالبان، اهمیت زیاد در تحولات آینده دارد، نوع بازی کشورها در قضیه افغانستان و تعامل و تقابل با طالبان مهم است. دشوار است که کشورهای منطقه و کشورهای غربی در قبال نوع برخورد با طالبان به اهداف و نقاط مشترک برسند. اگر طالبان توانایی مدیریت و دیپلماسی و اقناع گری نداشته باشند بعید نیست که به دامن دسته ای از کشورها بیفتند و آنگاه دسته دوم، به سراغ مخالفین بروند.
جنگ به نفع شیعیان نیست. اما شیعیانی که چاره را در جنگ علیه طالب می دانند باید در کنار دیگر گروههای مخالف قرار بگیرند. عقلانیت سیاسی در شرایطی که طالبان اهل مدارا و همپذیری نیستند حکم می کند شیعیان افغانستان منتظر فرصت بنشینند و از مطالبات ساده لوحانه دست بردارند. دنبال وزارت و مأموریت کردن به طالبان نگردند. وزارت گرفتن امثال اکبری و مدارعلی دردی از شیعیان و هزاره ها دوا نمی کند. تبلیغات کورکورانه و بیخردانه به نفع طالبان، طالبان را به شیعیان نزدیک نمی کند.
گاهی سکوت، بهترین مبارزه است. گاهی گذر زمان بهترین ابزار جنگی است. گاهی اختلاف درونی دشمن، مؤثرتر از جبهات و نیروهای جنگی خودی به ما کمک می کند. همه اینها هست. فرصت های سیاسی برای ما از دل تهدید طالبانی ایجاد می شوند. این فرصت ها قطعی و غیرقابل رد و کتمان هستند.
دشوار است که طالبان همینگونه تا درازمدت امتداد پیدا کنند. افغانستان کشور تحولات و دگردیسی هاست. حوصله مندی و نظاره گری و رصدگری در این جامعه اهمیت خاص دارد. اجماع نیروهای نخبه و اهل قلم و رسانه و تبلیغ و نیروهای فکری و سیاسی اهمیت فوق العاده دارد.
جنگ با طالبان نباید لحظه ای متوقف شود اما میدان جنگ باید از جنگ تفنگ و قتال به وادی قلم و فرهنگ و رسانه و بیدارگری تغییر داده شود. مردم شیعه نباید از رصدکردن طالبان غافل شوند و نباید انرژی خود را صرف ملامت کردن یکدیگر و نزاع بر سر حرکت هایی مانند دانشنامه هزاره و نزاع سید و هزاره و هزاره و تاجیک و ... کنند. نزاع کادرهای تحصیلکرده ی شیعه بزرگترین آسیب را به ما میزند؛ آسیبی فراتر از تاوانی که طالبان به ما زده است.
بزرگترین عامل آسیب پذیری جامعه ضدطالبان و اقوام غیرطالب، طالبان نیستند بلکه آن دسته روشنفکران مریض و روانپریش هستند که جنگ داخلی را در فضای مجازی بین سید و هزاره و هزاره و تاجیک و بدخشانی و پنجشیری و ... برده و خداییخدمتکار به طالبان شده اند. این ابلهان پرادعا همیشه بدتر و بیشتر از دشمنان شان به مردم شان آسیب زده اند.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور