مسئولیت نخبگانی که کشور را ترک کرده اند چیست؟
هزاران چهره نخبه افغانستان پس از تسلط طالبان، افغانستان را ترک کرده اند. هرکس تا جایی که توانسته از افغانستان دورتر رفته است. آن عده نخبه های کم بنیه و بی واسطه از مجبوری در ایران مانده اند.
در شرایطی که افغانستان به طالبان ماند؛ ما حالا باید کشور را بین دو گروه تقسیم کنیم: طالبان و نخبگان. چرا نخبگان؟ چون احزاب و محورهای سیاسی، دیگر نیستند؛ اما نخبگان هستند و می توانند احیا شوند.
نخبگان که غالبا گریخته اند چه باید بکنند؟ آیا باید افغانستان را به طالبان رها بکنند؟ آیا حالا که به یک زندگی آرام و امکانات ابتدایی رسیده اند باید افغانستان و گذشته خود را فراموش بکنند؟ آیا باید به همین وضعیت تسلیم شوند و یا می توانند و باید مبارزه کنند؟
اگر جمعی از نخبگان ما به زندگی و امکانات سوسیال در اروپا و امریکا راضی شده و وطن خود را بدون هیچ مسئولیتی به طالبان تسلیم کرده اند؛ آنها را باید نخبگان بی مسئولیت نامید. من مطمئنم ما نخبگان بی مسئولیت خیلی کم داریم. اما نخبگان و تحصیلکردگانی که در دیار غربت، وطن خود را، زادگاه خود را، مدفن پدران و مادران خود را، تعلقات و احساس نوستالژِیک خود را، خانه و کوچه و شهر خود را، خاطرات خود را، دوستان خود را، مبارزات سیاسی و مدنی خود را نمی توانند فراموش کنند باید کمر به مبارزه آزادیخواهانه، ببندند.
هیچکسی از نخبگان ما توقع بازگشتن و تفنگ گرفتن و جنگ کردن ندارد؛ نیازی هم به تفنگ گرفتن تحصیلکردگان ما نیست. مبارزه کردن، پهلوهای متفاوت دارد و میدان های مختلف و ابزارهای متعدد دارد که می بایست این میدان و این ابزارها را شناخت و از تخصص خود در راستای آزادی وطن استفاده کرد.
عده ای از نخبگان ما بعد عمری مبارزه و زحمت، حالا که به آرامش در هجرت رسیده اند با خود می گویند: ما را بیزار از اوغانستانِ خراب شده؛ بگذار افغانستان به اوغانها و طالب ها باشد. ما خسته شدیم و عطای دیار کابل و بلخ و هرات و بدخشان و بامیان را به لقایش بخشیدیم!
به باور آنها افغانستان آبادشدنی نیست و طالبان آدم شدنی نیستند و مردم ما هم ملت شدنی نیستند. این دیدگاه، بسیار خراب و کشنده و ویرانگر و غیرمسئولانه است. این دسته از نخبگان ما ولو که به زادگاه خود و مدفن بزرگان خود باز نگردند اما حداقلِ کار اینست که در قبال زادگاه و مردم خود مسئولیت پذیر باشند. نیازی نیست هزینه بپردازند اما نیاز هست که در کنار آزادیخواهان وطن خود قرار بگیرند.
حداقل نفرت و مخالفت خود را با طالبان به نحوی و در جایی نشان بدهند. سکوتِ نخبگان؛ خیانت است. عافیت طلبی در این روزهای سخت، خیانت است. خودزنی و تشدید اختلافات درونی در این شرایط، جنایت است. طرح کردن تعصبات نژادی و قومی و محلی در این شرایط، بلاهت و خیانت و جنایت است. بعضی تحصیلکردگان ما به جای طالبان، اختلافات بین خودی ها را دامن می زنند؛ آنها اگر در این شرایط سکوت کنند به مردم خود خدمت کرده اند.
نخبگان ما چه می توانند بکنند؟
منظور ما از نخبگان؛ جمیع تحصیلکردگان هوشیار، متخصصان علوم مختلف، اساتید دانشگاه، عالمان دین، متخصصان اطلاعات و تکنالوژی، متخصصان استخبارات و امنیت، تحلیلگران و نویسندگان و روزنامه نگاران برجسته، مدیران رسانه ها و متخصصان تبلیغ و وب و شبکه، متخصصان فضای مجازی، هنرمندان و سینماگران و گرافیست ها، فعالان مدنی و فرهنگیان و ادیبان، سیاستمداران و متخصصان ارتباطات، لابیست ها، صاحبان انجمن و نهاد و مؤسسات، و.... می باشند که دنیایی از قدرت و ظرفیت و توانایی هستند که اگر در مسیر درست مبارزات آزادیبخش قرار بگیرند به همان میزان و سطحی که به انسجام برسند می توانند تغییرات ایجاد کنند.
اگر نخبگان و تحصیلکردگان به انسجام برسند؛ قدرت طالبان در مقابل این قدرت، ناچیز است. قدرت طالبان، تفنگ طالبان است؛ زورگویی طالبان است، اما اگر همه نخبگان ما منسجم شوند، ضمن اینکه ما برخوردار از بال نظامی هستیم؛ قدرت بزرگی در عرصه قلم و رسانه و اطلاعات و روشنگری، قدرت بزرگی در عرصه بسیج کنندگی و ظرفیت سازی، قدرت بزرگی در عرصه سیاست و مدیریت و لابی گری، قدرت بزرگی در عرصه علم و اندیشه و تدبیر و برنامه و قدرت بزرگی در زمینه طالب ستیزی خواهیم داشت که می تواند عرصه را بر طالبان و مدارس جهادی و تفکرات قومی و استبداد قبیلوی آنها بسیار تنگ بسازد.
بنابراین؛ نخبگان ما در گام نخست باید گلایه مندی های تباری و محلی و نژادی خود را به کنار بگذارند؛ در مسیر یک مبارزه ی مشترکِ آزادیخواهانه، اعتمادسازی نمایند و بعد، قلم بردارند.
در گام بعدی، رسانه ها و فضای مجازی را با اندیشه و مبارزه آزادیخواهانه خویش به تسخیر درآورند. از جنایات طالبان بگویند و از فردای پس از طالبان بنویسند. به مردمِ خسته و ناامید، امید مبارزه و انگیزه ی ایستادگی و نافرمانی های مدنیِ ضدحاکمیت طالبان بدهند. هزاران نخبه و تحصیلکرده ما باید با فکر مشترک آزادیخواهانه در کنار هم، فضای مجازی را از اندیشه های ناب و آزادیخواهانه و ضد استبداد طالبانی پُر کنند.
خبرنگاران و روزنامه نگاران ما اطلاع رسانی کنند و تحلیلگران ما روشنگری نمایند. حالا که طالبان تفنگ به دست دارند؛ باید رسانه را از دست طالبان گرفت و قرائت طالبان را زیر سئوال برد و جنایت طالبان را بازگو نمود.
در مسیر مبارزات آزادیخواهانه، هرکسی که مخالف طالبان است، هرکسی مخالف سیستم طالبانی هست، با هر فکر و زبان و قبیله و محله ای، همرزم ماست. خواه جبهه مقاومت ملی و سایر جبهات آزادیبخش باشد، خواه سیاستمدار و رهبر سابق باشد، خواه مجاهد باشد یا ملا باشد و خواه پنجشیری و بدخشی و بغلانی و بلخی و هراتی و مشرقی و قندهاری و کابلی و... باشد؛ باید دستش را به گرمی فشرد و اختلافات و بهانه جویی ها را کنار گذاشت و کار کرد.
لذا باید به هر بهانه ای راهی برای وصل شدن نخبگان پیدا کنیم. در فضایی که به رغم فاصله جغرافیایی، به آسانی می توان از طریق نت و شبکه به همدیگر وصل شد، باید وصل شد و اندیشه ها و مبارزه های فردی را تبدیل به مبارزات جمعی نمود.
باید با آغاز مبارزات آزادیبخش مان، به همه تحصیلکردگان و نخبگانی که از شرایط هجرت، احساس تنهایی و بی انگیزگی پیدا کرده اند انگیزه و میدان بدهیم تا قدرت و خلاقیت آنها را در مسیر آزادیخواهی ببینیم.
حال که طالب، وطن ما را اشغال کرده باید عرصه را برایش تنگ کنیم. حال که طالب، خانه و اداره و آینده ما را از ما گرفته، اجازه ندهیم آب خوش از گلویش پایین برود. حالا که طالب اهیمتی به ما قائل نیست یکبار برای همیشه به طالب بفهمانیم که قدرت واقعی، تفنگ و دستار و شلاق تو نیست؛ قدرت واقعی پیش مردم و در دست نخبگان است. قدرت واقعی، در تخصص و دانشورزی و قلم و تدبیر و همپذیری و اتحاد ماست.
با این اندیشه، همگی ما،همه آزادیخواهان افغانستانی را به رسمیت می شناسیم و در کنارشان قلم می زنیم و بزرگی همه شان را قبول داریم و خود را برابر با همه می دانیم. ما همه در کنار هم همانند سربازان آزادی وطن هستیم. خونخواهان همان سربازانی که وجه المصالحه خلیلزاد و غنی و طالبان شدند و حالا اولاد و والدین شان گرسنه و سوگوار هستند. سکوت ما خیانت است، سکوت ما شراکت در جنایت طالبان است؛ سکوت عین بی مسئولیتی و بی تعهدی و بی مبالاتی است.
اختلاف افکنی داخلی و سرگرم کردن مردم ما در شبکه های مجازی به نزاع و اختلاف داخلی، خدمت به طالبان و تروریسم است و هر آنکس که در این مسیر قلم می زند و سمپاشی می کند؛ نادان است و همپایه ی طالبان و تروریستها، دشمن مردم ما هستند.
نخبگان افغانستان از کجا شروع کنند و چه باید بکنند؟
نخبگان ما باید به دور از فشار و تحکّم حلقات و عوامل بیگانه، در خدمت وطن و آینده خودشان باشند.
باید جنبش سراسری آزادیبخش با عضویت نخبگان آزادیخواه ملی ایجاد شود. عضویت در هر حزب و نهاد و تشکل، مستلزم پرداخت حق العضویت بود و هست. اغلب احزاب و نهادهای مردمی، توسط حق العضویت ها سرپای می شدند. نخبگان و تحصیلکردگان ما باید به جنبش سراسری آزادیبخش ملی حق العضویت بپردازند. اما این حق العضویت، پرداخت پول نیست.
حق العضویت نخبگان، نگارش متن، روشنگری، مستندسازی، تبلیغ و مبارزه قلمی و مبارزه کلامی است. هر فردی به تناسب توان و تخصص خود باید در همان رشته ای که بلد است و می تواند، برای وطن خود اقدام کند. اگر فیلمساز است، مستندساز است، نویسنده است، خبرنگار است، عالم دین است، سیاستمدار است، استاد دانشگاه و معلم و مربی است، اگر متخصص تکنالوژی است، دیزاینر است، ورزشکار است، هنرمند است، فعال مدنی است، کارتونیست است، گرافیست است، هرچه که هست باید تصمیم بگیرد در هر روز، یا هر هفته حداقل یک کار، یک اثر، یک نوشته، یک طرح، یک نطق، یک لایف، یک سخن انگیزه بخش، یک روشنگری، یک انتقاد و... انجام بدهد و منتشر کند.
==
اکنون هیچ نیرویی در برابر طالبان نیست. طالبان برای خودشان بدیل نمی بینند و خیلی شادمان و مغرور شده اند. بر مردم و جغرافیا مسلط هستند. در این حالت، فعالیت میدانی برای نیروهای مقاومت ملی سخت است. حالا تنها نیرویی که می توانند در برابر طالبان قرار بگیرند؛ نیروی نخبگان افغانستان است. چرا؟ چون هم فکر دارند، هم میدان برای مبارزه در اختیار دارند، هم توانمندیِ تغییر دارند.
اولین لازمه این تغییر، تغییر سیستم و میدان جنگ است. تغییر سیستم جنگی از تفنگ به قلم. آوردن جغرافیای جنگ از کوهها و دره ها به فضای قلمی و رسانه ای و تکنالوژی و شکست دادن طالبان در میدان فرهنگ و مطبوعات و رسانه و افکار عمومی. طالبان از افکار عمومی هراس دارند. از نافرمانی مدنی می ترسند، از مطالبه گری وحشت دارند، ریشه طالبان را نهایتا باید مردم بخشکانند؛ همانطور که همین مردم بودند که با بی تفاوتی شان پشت اشرف غنی را خالی کردند.
طالبان باید در این وادی بزرگ شکست بخورند. افکار عمومی، طالبان را خورد می کند و مردم را مطالبه گر، عصیانگر، انقلابی و تحول خواه می سازد. و چون قدرت از مردم است؛ نافرمانی های مدنی، آغاز قدرتنمایی مردم است. وظیفه نخبگان ما این است که شرایط را گام به گام از مرحله روشنگری تا مرحله انگیزه دهی تا مرحله مطالبه گری و تا مرحله نافرمانی مدنی و تا مرحله انقلاب سراسری و تا مرحله سرنگونی حاکمیت طالبان و تا برنامه مدوّن برای نظام فراطالبان به پیش ببرند.
نخبگان ضمن آنکه نباید انگیزه و روحیه خود را از دست بدهند؛ نباید اجازه بدهند که مردم نیز روحیه و انگیزه خود را از دست بدهند و مردم نباید تصور کنند که همه چیز تمام شده؛ و باید آینده خود و مطالبات خود را بر اساس ساختار طالبانی تنظیم کنند.
روحیه ی نخبه های ما اگر دچار سستی و مرگ شود، مرگ ملت و آینده ی ما قطعی است.
نخبگان ما نباید فقر و نان و نگرانی شان را بهانه ای برای سکوت و خاموشی و کم تحرکی شان کنند.
تغییر باید از درون آغاز شود و این تغییر باید توسط نخبگان آغاز و توسط مردم به سرانجام برسد.
گردش کار در بین نخبگان باعث می شود که قدرت بین نخبگان تقسیم شود، کسی بالاتر از کسی نیست اما کسی مؤثرتر است که فعال تر و بافکرتر و باجذبه تر است. ما در این سیستم نخبگانی، چیزی بنام رهبر و رهبرزاده و ثروتمند و فقیرزاده نداریم. همه برابر و در یک مسیر مشترک مبارزه می کنیم.
ما باید در طرح عملیِ این خیزش بزرگ، شریک و سهیم شویم. از آغازین گامها در کنار هم باشیم؛ منتظر شما هستیم.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور
Madany14@yahoo.com
اتفاقا ترس اصلی طالبان بیشتر از هر چیزی قدرت نرم نخبگان است. فکر می کنید بستن دانشگاهها، ممنوعیت تحصیل دختران و... همه دلالت به این دارد که ترس اصلی طالبان از همین ناحیه است. فقط پاشنه آشیل نخبگان تشتت، پراکندگی و بی برنامه گی ناشی از سرعت تحولات کشور بوده. در این دو سال نخبگان دچار نوعی سردرگمی بوده اند. باید کمی وقت داد تا نخبگان فرهنگی و سیاسی خود را بازیابی کنند.
با این وجود اگر قرار است تغییری هم در مناسبات کشور بوجود بیاید هم باید از همین رهگذر باشد. این راه آسان ترین راه خواهد بود. هرچند دشواریهایی زیادی برای اهل علم و فن خواهد داشت ولی هر تغییری از یک قدم کوچک شروع خواهد شد.
موفق باشید