جماعتی که هر شب در خانه احمدضیا یا یکی مانند او جمع می شوند نگران چیستند؟ چرا حالا که استادعطا وارد میدان شده است، همگی یادشان آمده که عضو جمعیت بوده اند و حزبی بنام جمعیت اسلامی وجود داشته؟ در زمان مبارزات سرنوشت ساز انتخاباتی کجا بودند و چه می کردند؟ چرا هرکدام نقش شخص خود را یک بار محک نمی زند و اعمال خود را بر روی ترازو نمی گذارد؟
مدتی است که رئیس اجرائیه حزب جمعیت اسلامی وارد گفتگو با اشرف غنی شده است. با آغاز این گفتگوها معدودی از سران جمعیت و تاجیک، بر ضد استادعطا حساس شده اند و تحلیل می کنند و نظر می دهند و ابراز نگرانی می کنند؛ آنقدر که همه مشکلات و معضلات را به فراموشی سپرده اند و گویا استادعطا ام المشاکل است.
جمعیت اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری از داکترعبدالله حمایت کرد در حالیکه برخی سران این حزب؛ راه خود را جدا کردند. احمدضیا مسعود معاون این حزب، برخلاف سیاست این حزب، در کنار اشرف غنی قرار گرفت. اسماعیل خان نیز بعنوان یک جمعیتی، از سیاست حزب، پیروی نکرد و راه خودش را در پیش گرفت. محمدیونس قانونی، سالها قبل و پس از کنفرانس بن از جمعیت انشعاب کرد و حزبی بنام افغانستان نوین را ساخت. بسم الله خان محمدی در حد یک نظامی باقی ماند و شب و روزش در وزارتهای دفاع و داخله سپری شد. امرالله صالح روند سبز را ساخت و هرکسی راه خود را رفته و ساز خود را زد.
جمعیت اسلامی، بخاطر سستی و مصلحت جویی داکتر عبدالله نتوانست چیزی که می خواست به دست آورد. لذا در یکی از جلسات شورای رهبری این حزب، استادعطا با موافقت همه فیگورهای سیاسی این حزب مؤظف به مذاکره با اشرف غنی در مورد اجرای موافقتنامه حکومت وحدت ملی، سهم جمعیت در رأس قدرت و سنجش راههای توزیع قدرت سیاسی و... شد.
اما پس از مدت کوتاهی، عده ای بدون توجه به عواقب کارهای احساسی خود، تیشه را گرفته و بر ریشه این حزب ریشه دار می کوبند.
در آخرین مورد، یکی به نام "شا ولی الله ادیب" پیدا شده و به رادیوی آزادی گفته: چون من نیز یک عضو جمعیت اسلامی هستم و با اعضای ارشد ارتباط دارم، فکر کنم مذاکرات صورت گرفته در یک هماهنگی کامل با اعضای ارشد حزب نبود". و افزوده که عطامحمد نور برای اتحاد میان اعضای جمعیت اسلامی، پیش از هر نوع اقدام باید اعضای جمعیت را در جریان قرار میداد!
این آدم غافل، یا معنای عضو ارشد را نمی داند، یا معنی هماهنگی را نمی فهمد یا احساس خودبزرگ بینی پیدا کرده و یا تازه از خواب بیدار شده است.
پس از آنکه استادعطا وارد گفتگو با ارگ شده است؛ امثال ولی الله ادیب زیاد پیدا شده اند؛ جمعیت اسلامی، مملو از عضو ارشد شده است. کسانی که این همه سال و در موقع نیاز، اثری از آنها نبوده؛ اکنون آنچنان جمعیتی شده اند که گویا ستون و پایه جمعیت اسلامی، همین ها بوده اند.
بسیار جالب است احمدضیا مسعود که برخلاف همه جمعیتی ها، کمر تیم اصلاحات و همگرایی را شکست و در قبال یک وعده دروغین به اردوگاه آقای غنی رفت و سپس داد و فغانش از دست غنی به آسمان بلند شد، اکنون در خانه اش جلسه می گیرد و "دشمن و تهدید" خود را استادعطا می داند که گویا استادعطا ریشه و اساس مشکلات است.
آقای قانونی که از جمعیت انشعاب کرد و حزب تازه ای ساخت و این اواخر مدت ها در لندن استراحت می کردند این روزها جمعیتی تر از همه جمعیتی ها شده و حتی یک جلسه هم در نشست نقد استادعطا غیبت نمی کند. کمک های مالی و سیاسی استادعطا در رئیس شدن اش بر پارلمان را بی پروا فراموش کرده و نادیده می گیرد.
اسماعیل خان، نیز که در مخالفت با داکترعبدالله، معاون استاد سیاف شد؛ بر این باور پای می فشرد که تاجیک هرگز نمی تواند رئیس جمهور باشد و لذا الّا و لابد باید از یک پشتون حمایت کرد؛ وی این موضوع را در جلسات رهبران می گفت؛ یک روی سکه ی حمایت وی از استاد سیاف، پشتون بودن سیاف بود؛ او که آراء هرات و شمالی و حوزه مقاومت را در دور اول، شکست و مانع پیروزی قاطع اصلاحات و همگرایی شد؛ اکنون بعنوان یک جمعیتی! مخالف و منکر استاد عطا شده است.
داکترعبدالله که در انتخابات ۲۰۰۹ با حمایت استاد شهید، آراء زیادی در مقابل کرزی کسب کرد؛ با یک معامله مبهم، چنان مفت میدان را رها کرد که استاد تا مدتها از تصمیم آقای عبدالله جگرخون بود. داکتر عبدالله در انتخابات گذشته نیز از آدرس و پشتوانه جمعیت اسلامی، بهره برد اما کمتر خواسته این حزب را عملی نمود؛ او هم خود را در میانه میدان جمعیت اسلامی انداخته و از مذاکره استادعطا نگران است.
اما والی بلخ بیشترین نقش و تأثیر را در حمایت از داکترعبدالله و تیم سیاسی اصلاحات و همگرایی داشت؛ هم حمایت کلان مالی و هم حمایت قاطع سیاسی. وی و دوستانش در تقسیم برابر قدرت سیاسی نیز بیشترین سهم را داشتند. آن زمان نه احمدضیا بود و نه قانونی و نه امیر امارت غرب و حتی داکتر عبدالله نیز در حد ۳۰ درصد از قدرت چانه زنی می کرد. هیچکدام شان به اندازه استادعطا نه مصرف کرده اند و نه تاوان داده اند. زمانی که در حکومت آقای غنی، یکی مشاور ارشد شده و دیگری وزیر شده و آن یکی رئیس اجرائیه شده و دیگری هم مأمور دیگر حکومت؛ استادعطا ایستاد و مدت ها با رأس قدرت، در افتاد و تاکنون هم از حزب و مردم و حتی از همین بزرگواران دفاع کرده است.
اکنون که استادعطا آنهم با تصویب حزب، وارد میدان گفتگو شده است، خواب همگان آشفته شده و عده ای هر شب برآشفته در خانه احمدضیا و بسم الله خان و دیگران مجلس می گیرند، بهانه "اتحاد مجاهدین" را عنوان می کنند؛ در مورد استادعطا حرف می زنند و نظر می دهند و ابراز نگرانی می کنند. اما هرگز یک اعلامیه رسمی و قاطع در حمایت از همسنگر، متحد و حامی روزهای سخت خود نمی دهند!
طرح یک سئوال:
جماعتی که هر شب در خانه احمدضیا یا یکی مانند او جمع می شوند نگران چیستند؟ چرا حالا که استادعطا وارد میدان شده است، همگی یادشان آمده که عضو جمعیت بوده اند و حزبی بنام جمعیت اسلامی وجود داشته؟ در زمان مبارزات سرنوشت ساز انتخاباتی کجا بودند و چه می کردند؟ چرا هرکدام نقش شخص خود را یک بار محک نمی زند و اعمال خود را بر روی ترازو نمی گذارد؟
سخن پایانی اینکه: تاجیک همیشه بازنده است؛ چون سیاستمدارانش مانند احمدضیا، در مقابل استادعطا شیر می شوند و در برابر اشرف غنی فغان و واویلا سر می دهند.
تاجیک هرگز به قدرت نخواهد رسید با سیاستی که در برابر مستبد، ناله سر دهد و در برابر متحد خودش، حساس شود. آنها تفکر استراتژیک سیاسی ندارند و سیاست روزمره گی را دنبال می کنند.
اما مردم، روشنفکران، تحصیلکرده ها و آنانی که همیشه نادیده گرفته شده اند؛ هم تنگ نظری ها را می فهمند و هم صداقت و مردانگی را درک می کنند و یقیناً نقش خود را بموقع اش به خوبی بازی می کنند.
سیدجواد حجت- خبرگزاری جمهور