گروهی در شبکههای اجتماعی منظم علیه عطامحمد نور، والی مقتدر بلخ، تبلیغ میکنند. ساده اندیشانه است اگر بپنداریم که این تبلیغات در واکنش به مذاکرات او با ارگ ریاست جمهوری آغاز شده است. چه آنهایی که شبکههای اجتماعی و رسانههای کشور را زیر نظر داشتهاند میدانند که این روند از نخستین روزهای تشکیل حکومت وحدت ملی آغاز شد. منتها با این تفاوت که در آن روزها آقای نور را به علت همگرایی با داکترعبدالله سرزنش میکردند، امروز اما به دلیل واگرایی با او. دیروز میگفتند که آقای نور عامل اصلی تحمیل یک فرد ضعیف بر سرنوشت ما است، امروز اما میگویند که او چرا با این فرشته نجات مقاطعه سیاسی کرده است.
به نظر میرسد که در این انتقادها واگرایی و همگرایی با داکترعبدالله یک بهانه است؛ بهانهای یکسان برای ترور شخصیتی والی بلخ. به آن اندازه که برخی هواداران تند و آتشین، برضد هردو می نویسند، یقیناً استاد و داکتر، با یکدیگر اختلاف ندارند. درد اصلی اما در جای دیگری نهفته است. این درد، به باور من چند چیز است:
حسادتتا پیش از انتخابات ۲۰۱۴، والی بلخ نقش "نور تمویلکننده" را داشت؛ نوری که ثروت مادی، امکانات سیاسی و وجاهت مردمی دارد و همه اینها را مجاناً و بدون بازپرس در اختیار متحدان خود در مرکز میگذارد؛ کمتوقع هم هست. و به خاطر حضور چهرههای کاریزماتیکی چون استاد ربانی شهید، به فراتر از بلخ و شمال هم فکر نمیکند. متحدان کابلنشین او در ۱۵ سال گذشته با این چهره او خو گرفته بودند. اما وقتی والی بلخ در انتخابات گذشته، شجاعت و شهامت سیاسی به خرج داده و تیم اصلاحات و همگرایی را ایجاد کرد و به حیث چهره درشت این تیم تبارز نمود، در دل بسیاریها ترس و واهمهای شکل گرفت که نکند والی بلخ از "نور تمویلکننده" به مقام رهبری صعود کند که کرده بود.
این ترس و واهمه، آنها را به سازماندهی یک نیروی فیسبوکی واداشت تا تبلیغات منفی علیه او راه اندازی کنند و ترور شخصیتی نمایند.
عقدهگشاییدر پهلوی این ترس و واهمه، اما تعداد دیگری نیز بودند که با تشکیل حکومت وحدت ملی، خانهنشین شدند. این شخصیتها اغلب همان مهرههای سوختهای بودند که از بن تا امروز معامله کرده و در قراردادهای میلیون دلاری اختلاس کردند، فرزندان شان را در پستهای مهم گماشتند، ثروت اندوختند و در نتیجه در میان مردم به چهرههای منفور مبدل گردیدند.
با خانهنشینشدن، این افراد نه تنها وظایف خود را از دست دادند، بل منافع اقتصادی شان نیز در خطر افتاد و همین باعث شد که در یک حرکت واکنشی، تعدادی را در شبکههای اجتماعی علیه والی بلخ بسیج کنند. آنها میپندارند کسی که باعث خانهنشینی شان گردیده، آقای نور است.
نیروهای مرکزگریز جمعیتسومین دلیلی که در پشت سر این همه هذیانگویی علیه والی بلخ میتواند حضور داشته باشد، ترس از ساختارمند شدن جمعیت است. جمعیت در سالهای گذشته یک سازمان غیرمنسجم بود و به شیوه غیرمتمرکز و تقریباً آنارشیستی عمل میکرد. هر کسی، جمعیت و روش اداره خود را داشت. هرکسی، مطابق ذوق خود در قضایای مهم و سرنوشتساز تصمیم میگرفت و راه و روش خود را تعیین میکرد. یکی در انتخابات در کنار یک نامزد بود و دیگری در کنار نامزد دیگر. شورای رهبری با صلاحیت وجود نداشت و تصمیمگیریها ساختارمند نبود.
در این میان، وقتی والی بلخ از آدرس ریاست اجراییه این سازمان تلاش کرد تا جمعیت را سر و سامان داده و به یک حزب کارا و مدرن تبدیل کند، اساسنامه و مرامنامهاش را بنویسد، و کنگرهاش را برگزار نماید، نیروهای طرفدار وضع موجود نیز به هذیانگویی رو آوردند و به صف منتقدان پیوستند.
محلگراییچهارمین دلیلی که میتوان برای این تبلیغات منفی ذکر کرد، دیدگاههای محلگرایانه است. یکتعداد تاجیکان بیشتر از آنکه خود را در چارچوب قومیت تعریف کنند، در چارچوب محلها و مناطق زیست شان تعریف میکنند. یکی بلخی میشود و یکی هم بدخشی و پنجشیری و ...
اگرچه عطامحمد نور، والی بلخ، را همه اقوام افغانستان دوست دارند، اما تعدادی هستند که میخواهند از طریق دامنزدن به دیدگاههای محلگرایانه، مخالفتهایی را علیه وی راه اندازی نمایند. در حالی که این دسته، خود جز به منافع خانواده خود حتی به قریه خود نیز نمیاندیشند.
استثناهایی بر قاعدهدر این میان البته تعدادی نیز هستند که نقد شان بر والی بلخ ریشه در نگرانیهای دلسوزانه دارد. میخواهند از طریق نقد، نگرانیهای خود را شریک کرده و در بهبود وضعیت سهم بگیرند. البته این دسته منتقدان بسیار کم هستند و در هیاهو و سر و صدایی که محلگرایان و عقدهمندان و حسودان برپا کردهاند رد پای شان گم شده است.
باور من این است آنهایی که امروزه تبلیغات فیسبوکی را علیه والی بلخ راه انداخته اند، اگر میپندارند که میتوانند از این طریق از جایگاه وی در میان مردم بکاهند، اشتباه میکنند. این کار آنها شبیه آب در هاون کوبیدن است. مردم، خود قضاوت خود را دارند.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور