در حدود یکماه گذشته سه پناهجوی نوجوان افغان در سویدن خودکشی کردهاند.
احمدذکی خلیل؛ فعال امور پناهجویی در سویدن گفت که شب سه شنبه، یکی از پناهجویان نوجوان افغان خود را حلقآویز کرد.
او گفت که شنبه شب، یک پناهجوی دیگر نوجوان افغان خود را حلقآویز کرده و پیش از آن نیز یکی دیگر از پناهندگان نوجوان افغان جان خود را گرفته بود.
آقای خلیل افزود که این پناهجویان در اردوگاههای مختلف زندگی میکردند.
او گفت: "نوجوانان پناهجوی افغان به دلیل نداشتن شناسنامه نمیتوانند سن شان را اثبات کنند؛ لذا برخیشان در اردوگاه بزرگسالان نگهداری میشوند."
او افزود: این پناهجویان اکثرا به دلیل تنهایی در شرایط نامتعادل روحی به سر میبرند و اخراجهای اخیر و خبر توافق دولت افغانستان با دولتهای اروپایی، روی شرایط روحی آنها تاثیر داشته است.
حمید حامی؛ سفیر افغانستان در سویدن گفته که هنوز برای ارتباط دادن این خودکشی ها با مشکلات پناهندگی، زود است؛ اما افزوده که هرشب نوجوانان پناهجوی افغان تصاویر بریدن رگ دستهای شان را برایش میفرستند.
تکرار اقدام به خودکشی پناهجویان بی پناه افغانستانی در سویدن آنهم به شکلی بسیار خشن و تراژيک آن، نشانگر بروز یک فاجعه انسانی است؛ فاجعه ای که خبر از نابودی یک نسل می دهد؛ نسلی بی آرمان، بی نشاط و محروم از حقوق اولیه انسانی برای زیستی آبرومندانه و آرام و امن.
اقدام به خودکشی تنها به معنای پایان دادن به زندگی غم انگیز و بی امید یک نسل در آستانه شکوفا شدن نیست؛ بلکه اعتراض به نظم ناعادلانه مسلط و حاکم بر دنیایی است که اساس آن، بر ظلم و ستم و تبعیض استوار گشته است؛ بنابراین، در خودکشی های نوجوانان پناهجوی افغانستانی، برخلاف همه پرونده های مرتبط با این نوع مرگ، تنها خود فرد نیست که همزمان هم قاتل است و هم مقتول، هم جانی است و هم مجنی علیه و جنایتکار است و سوژه و قربانی جنایت؛ بلکه جهان پیرامون این نوجوانان نیز به صورت مستقیم، مسؤول پایان غم انگیز و زودهنگام زندگی های آنان است. از سویدن تا افغانستان. از سازمان های حقوق بشری و پناهجویی تا اردوگاه های نگهداری پناهجویان.
با این حساب، خودکشی فجیع نوجوانان مظلوم افغانستانی در اردوگاه های سویدن، در واقع یک اعتراض است؛ اعتراض به سیستمی که هنوز انسان ها را فاقد ارزش و کرامت انسانی می انگارد و حتی به مرگ آنها هم به عنوان نوعی واکنش عقده مندانه ناشی از روان پریشان و روح بیمار خود فرد، نگاه می کند.
بی تردید، خودکشی هم یکی از پیامدهای پذیرفته شده تمدن مدرن است؛ تمدنی که به تنهایی روزافزون و غم انگیز انسان دامن زده و فقدان معنویت، فروپاشی مبانی سنتی کانون خانواده و از هم گسیختگی های اخلاقی، افزون بر دسترسی نامحدود و آسان به رفاه و راحت دنیوی که هیچ آرزوی محالی برای انسان باقی نمی گذارد؛ اما در عوض، او را از درون، تهی و متلاشی می کند و به سمت نوعی خلأ و خلوت پوچ و فاقد معنا و هدف می راند.
به همین سبب، برخورد سرد و طبیعی پولیس سویدن به پدیده خودکشی نوجوانان پناهجوی افغانستانی، از این منظر، کاملا قابل درک است؛ زیرا آنها تصور می کنند که این نوجوانان هم تابع پیامدهای تمدن جدید، نتوانسته اند به هدفی قابل اتکا برای ادامه زندگی دست پیدا کنند و به ناگزیر به «مرگ شیرین» یعنی پایان دادن خودانگیخته به زندگی تلخ، دست یازیده اند؛ اما برای انسان مسلمان جهان سومی، خودکشی نوجوانان، هرگز رویدادی طبیعی و قابل هضم نیست؛ بلکه خبر از آغاز فرسایش و انهدام تدریجی یک نسل می دهد؛ نسلی که در فصل طراوت و نشاط و شادابی و شکوفایی، خودخواسته و آگاهانه به زندگی اش پایان می دهد.
این همان نسلی است که خاطرات تلخ کودکی، تجربه های ناگوار تولد و رشد در غربت و بی وطنی و فقدان مهلک مهر و عاطفه و محبت پدری و مادری را به آنسوی آب ها واگذاشته و به امید دست یافتن به آینده ای بهتر و آغاز فصل جدیدی از زندگی در دنیایی که بی رحمانه به او ستم کرده و ابتدایی ترین حقوق کودکانه اش را هم از او دریغ داشته و بازستانده است، از معبرهای مرگ عبور کرده، اقیانوس های آدمخوار را پشت سر گذاشته و مرزهای بسته، دیوارهای بلند و سیم های خاردار تبعیض و ممنوعیت و محرومیت را طی کرده تا به بهشت موهوم اروپا و زندگی در سایه تمدن مدرن غرب برسد.
اکنون این سراب راحت و رفاه غرب و بهشت موعود موهوم تمدن مدرن است که به جای داعش و طالبان و القاعده و دولت های فاسد و قوم گرا و غیر مسؤول جهان سوم، بی رحمانه از این نسل سوخته و بی آرمان، جان می ستاند.
پس فاجعه ای فرارسیده است؛ فاجعه ای که همچنان از یک نسل ناامیده و نابودشده، قربانی می گیرد و روند انهدام آن را تسریع می بخشد.
علی راحل-
خبرگزاری جمهور