این روزها واژه "استقلال" بیش از هر زمان دیگری درمیان افغان ها جای باز نموده است. کانون گرم این واژه را محافل سیاسیون، فعالان مدنی، اعضای رهبری دولت افغانستان و سایر مکان ها و افراد اکادمیک تشکیل میدهد. استقلال افغانستان به روایت تاریخ به سال ۱۹۱۹م، برمی گردد که از سوی شاه امان الله خان، شاه اسبق افغانستان از دولت کبیر بریتانیا اخذ گردید. از این زمان به بعد تحولاتی رخ داد که مستقل بودن افغانستان را به مخاطره مواجه می ساخت.
از این میان پرمخاطره ترین رویداد که افغانستان بخود دید، حمله قشون سرخ شوروی سابق به این کشور بود. پس از مدت نه چندان طولانی، شوروی سابق طی حمله وحشیانه نظامی با حمایت دولت کمونیستی وقت، افغانستان را اشغال نمود. ولی تلاش های مجاهدین پس از ۹ سال جنگ و خونریزی این کشور دوباره از قیمومیت شوروی سابق آزاد شد. اما بدبختانه در چنگال خوفناک امریکا گیر افتاد.
یکی از سیاست هایی که امریکا به راه انداخت، روش استقلال بخشی این کشور بود که کشورها را از استعمار قدرت های دیگر تحت نام استقلال خواهی بیرون می نمود و در دام خود می آورد. نه تنها افغانستان، بل سایر کشورهای به اصطلاح "جهان سوم" این تجربه تلخ را به خود دیده اند. از کشورهای افریقایی گرفته تا خاورمیانه و شرق دور.
حنجره ی تجلیل از استقلال کشور دقیقا زمانی صاف تر و پرآواز تر شده است که بوی مطبوع استقلال کمتر به مشام می رسد. حکام و سردمداران قدرت در افغانستان به زنجیر غلامی بسته شده اند. حکام ما بدون اشاره امریکا لب از لب جدا نمی کنند. تعیین زعامت در دست امریکاست. شهروندان ما نیز از تنور داغِ استعمار صدای استقلال بلند می کنند. یوغ غلامی هنوز در دوشِ رهبران این سرزمین است، و بار ذلت را به صوب اهداف امریکا می کشند.
از سوی دیگر، افغانستان در برنامه های راهبردی و سیاست خارجی اش از استقلال عمل برخوردار نیست . نیروهای نظامی امریکا و متحدین اش دراین سرزمین حضورفعال نظامی-استخباراتی دارند. کنترول نقاط استراتژیک افغانستان در دستان نیروهای جنگی امریکا است. حضورفعال پایگاهای نظامی امریکا مبین این واقعیت است. همچنین بیشتر شدن حملات نظامی امریکا در این اواخردال براین می باشد. به گزارش صدای آلمان در سال ۲۰۱۷م تعداد حملات هوایی امریکا سه برابر شده است.
ازطرف دیگر، مفهوم استقلال در تحت نظام سرمایه داری و حاکمیت جابر کاپیتالیزم، معنی و مفهوم واقعی خود را برای مسلمان ها که به آن باور عقلی ندارند افاده نمی کند، قسمی که در زمان حاکمیت کمونیزم حق مبارزه و عدالتخواهی از هر قشر دیگری دزدیده شده بود.
ما زمانی مستقل هستیم که ایده ها و اندیشه ای اساسی مان را حمل کرده بتوانیم. به اساس معیارهای تعیین شده و اصول ایدئولوژی مان عمل نماییم و سرانجام باورهای فکری که از مبدأ اساسی مان نشأت می گیرد را به کرسی تطبیق بنشانیم. ولی در عهد سلطه سالای دموکراسی، این حق از مردم گرفته شده است. خصوصا در کشوری مانند افغانستان باید بر نقش قدوم امریکا گام بگذاری و به اساس رهنمودهای آنها عمل کنی.
سرانجام، آنچه که در افغانستان به لحاظ سیاسی و اقتصادی در جریان است، از وابستگی شدید به آمریکا حکایت دارد. این وابستگی نشان دهنده عدم استقلال و حتی حاکمیت ملی است. پس واژه استقلال چیزی نیست که بر لب های افغان ها بنشیند و زیبنده باشد. گرچه مردم مظلوم افغانستان حق دارند که از قیمومیت و استعمار زدگی رهایی یابند. ولی تا زمانی که امریکای جهانخوار، گردنکش و ستمگر باقی است، مردم افغانستان هم طمع استقلال و حاکمیت را بصورت احسن چشیده نمی توانند.
برای رسیدن به این مأمول که ارزش معنوی و ارزنده دارد، باید گلیم امریکا و دیگر استعمارگران از سرزمین مان جمع شود، و بجای آن آنچه که خواست توده های مردم است و نقشه راه که زیبنده حال این ملت است جایگزین گردد. آن وقت است که ما حرفی برای گفتن و روزی برای تجلیل خواهیم داشت.
امین الله یعقوبی- نویسنده و پژوهشگر
ارسالی به
خبرگزاری جمهور