شیرمحمد آخوندزاده؛ عضو برکنارشده مجلس سنا میگوید که حکومت به والیان ولایتهای مختلف، پول فرستاده تا همایشهایی را در مخالفت با برگزاری جرگه سنتی برگزار کنند.
حامد کرزی از چندی به اینسو در تلاش است لویه جرگه سنتی در خصوص مسایل مهم از جمله راهبرد جدید امریکا در قبال افغانستان، حصارکشی پاکستان در امتداد خط دیورند و بحران ناامنی در کشور، برگزار شود.
این تلاش آقای کرزی با مخالفت شدید حکومت مواجه شده و ارگ هفته گذشته، مخالفتاش را با برگزار جرگه سنتی اعلام کرد. پس از آن روز گذشته اشرف غنی دستور داد تا هیئتی متشکل از نمایندگان نهادهای قضایی و امنیتی به قندهار بروند و شهرک عینومینه را بررسی کنند؛ کاری به حیث اهرم فشار احمدزی بر کرزی قلمداد می شود.
چندی پیش، طرفداران آقای کرزی با نصب لوحههایی تبلیغاتی را در کابل زیر عنوان "برگزاری لویه جرگه به زودی" برافراشتند؛ اما پولیس شبهنگام آنها برچید.
در مقابل، شماری دیگر از سناتوران میگویند که کرزی به بزرگان قومی در ولایتهای مختلف، پول توزیع کرده تا حکومت را به تشکیل لویه جرگه سنتی مجبور سازند.
همچنین اخیرا نهادی موسوم به «انجمن والیان افغانستان» که اغلب اعضای آن را والی های دوره حکومت کرزی تشکیل می دهند، خواستار برگزاری لویه جرگه شدند.
این نبرد اما هرگز برای افغانستان، منافع، آینده و اولویت های ملی آن نیست؛ نبردی سنتی میان دو قبیله رقیب است که امروزه کرزی و احمدزی نمایندگان زنده آن محسوب می شوند. غلجایی ها و درانی ها از دیرباز برای تصاحب تاج و تخت، در برابر هم قرار داشته اند. دامنه این نبرد، حتی به معادلات جنگ و صلح افغانستان نیز سرایت کرده است تا آنجا که گلبدین حکمتیار غلجایی، هرگز حاضر نشد با حامد کرزی درانی، معاهده «صلح» امضا کند؛ اما با اشرف غنی، علیرغم نزدیکی غیر قابل انکارش به امریکا و غرب، معامله کرد و از کوه به شهر آمد.
آنچه اکنون زیر نام برگزاری یا عدم برگزاری جرگه سنتی، جریان دارد نیز عرصه ای دیگر از نبرد دو قبیله پشتون است؛ بازیای پیچیده و خطرناک با سرنوشت سیاسی یک کشور.
در حال حاضر، هیچکس نمی داند که فرجام و سرانجام این بازی به کجا خواهد انجامید؛ اما این نتیجه از هم اکنون، محرز و مسلم است که این نبرد، هیچ کمکی به بهبود وضعیت نخواهد کرد؛ بلکه چه بسا آن را پیچیده تر و چشم انداز حل آن را تیره تر خواهد ساخت؛ زیرا افغانستان و سرنوشت آن، بازیچه کام جویی های حریصانه دو «زی» قدرت طلب از دو قبیله رقیب، قرار گرفته و همه چیز در خدمت این کام جویی ها خواهد بود.
در حال حاضر، این نبرد در سطح والی هاست؛ والی های پیشین و والی های کنونی. کرزی با برانگیختن انجمن والی های پیشین، سعی می کند تا با استفاده از نفوذ، اثرگذاری و قدرت آنها در ولایات، متنفذان و بزرگان قومی را در تحقق مطالبه اش یعنی لزوم برگزاری بی قید و شرط جرگه سنتی، همراه سازد.
او می داند که در یک جامعه سنت زده، توسعه نیافته و عمیقا متکی به کانون های سنتی سیاست و مراکز قبیله ای قدرت، این اهرمی کاملا کارآمد و فوق العاده مؤثر خواهد بود.
برای او -همانگونه که در زمان قدرت اش نیز بارها نشان داد- هرگز اهمیتی ندارد که قانون اساسی در این باره چه می گوید، مقتضای سازوکارهای قانونی و دموکراتیک برای برگزاری یک لویه جرگه مشروع چیست و سهم و نقش عادلانه و برابر طیف های قومی، جریان های سیاسی، احزاب، نهادهای مدنی و دیگر نیروهای اجتماعی در ترکیب جرگه مورد بحث، چگونه تأمین و تضمین خواهد شد. آنچه در این میان، برای کرزی اهمیت دارد، در این روزگار ملتهب و بحرانی ناشی از سوء مدیریت حکومت وحدت ملی و نارضایتی، ناامیدی و سرخوردگی عمیق مردم از آن، آزمون دگرباره بخت خود برای بازگشت به قدرت با استفاده از یک سنت پشتونوالی است.
در نقطه مقابل او اما اشرف غنی احمدزی قرار دارد؛ کسی که علیرغم آنکه عملا کشور را به سمت استبداد و خودکامگی فردمحورانه به پیش می راند و به سرعت، در تقلای تبدیل شدن به قطب بی چون و چرای قدرت مطلقه است، در تقابل با طرح مزورانه کرزی برای برگزاری جرگه سنتی، عمیقا به پایبندی نسبت به مفاد قانون اساسی، تظاهر می کند و از لزوم تأمین پیش نیازهای قانونی و مشروع برگزاری لویه جرگه سخن می گوید و به این ترتیب، تلاش های کرزی برای برگزاری جرگه سنتی مخالف دستور قانون اساسی را محکوم به شکست می داند.
این در حالی است که از جانب دیگر، خود او، به رغم تعهد روشن اش در متن توافقنامه سیاسی منجر به تشکیل حکومت وحدت ملی به برگزاری لویه جرگه پس از دوسال از آغاز کار این حکومت، عملا در مسیر فراهم آوری پیش نیازهای قانونی مورد نیاز تشکیل چنین جرگه ای، مانع ایجاد می کند و اجازه نمی دهد تا اصلاحات انتخاباتی صورت بگیرد، انتخابات برگزار شود و شوراهای ولسوالی و ولایتی و ملی، تشکیل شوند تا به این ترتیب، زمینه برگزاری لویه جرگه طبق حکم قانون اساسی، میسر گردد.
با این توضیح، کاملا بدیهی است که این جاذبه جادویی قدرت است که افغانستان و سرنوشت آن را بازیچه کامجویی های دو رییس از دو قبیله رقیب قرار داده و کشور را تا مرز فروپاشی، در بحران فروبرده است.