جایگاه هزاره‌ها در تفکر قومی اشرف‌غنی

16 دلو 1399 ساعت 22:26

معاونان دوم همیشه در نشست های استراتژيک، رایزنی های راهبردی، سفرهای پراهمیت، ملاقات های مهم و تصمیم‌گیری های کلان باید پشت در می ماندند و حق حضور نداشتند؛ این هم سنتی بود که در دوره کرزی درباره معاونت دومی کریم خلیلی، اعمال می شد و در دوره غنی هم بر سرور دانش، اجرا می شود.


اشرف غنی خود را «قهرمان صلح» می نامد؛ لقبی خودساخته که احتمالا از این پس زیاد خواهیم شنید؛ این در حالی است که کل دستاورد او در زمینه صلح، مصالحه مصلحتی با گلبدین حکمتیار و احیای دوباره جریانی است که در حال احتضار قرار داشت. البته می توان آزادی هزاران زندانی طالبان و برگزاری جرگه های فرمایشی برای صلح را نیز در کنار اینها قرار داد؛ اما آزادی زندانیانی که به قول وزیر خارجه آقای غنی، ۹۰ درصد شان دوباره به جنگ بازگشته اند و در میان آنان جنایتکاران جنگی، ناقضان بزرگ و حرفه ای حقوق بشر، تئوریسین های ترور، عوامل خونریزی های فجیع و کشتارهای هولناک و سرشاخه های قدرتمند باندهای عظیم مافیا و قاچاق هم بودند، نه تنها افتخار نیست؛ بلکه می تواند مایه شرمساری اخلاقی و حتی از نظر حقوقی، مبنای شراکت در جرم تلقی شود. ظاهرا آقای غنی هم با درک این موضوع، برای توجیه تصمیم اجباری اش در آزادی زندانیان طالبان، ظرف یک هفته یک جرگه سفارشی برگزار کرد تا مسئولیت آن را بر گردن کسانی بیاندازد که اکثر آنها منصوب خود او بودند.
 
در این میان اما او یک قهرمانی دیگر هم دارد و آن احیای دوباره گسل های خفته قومیت و فرآوری مجدد مرده‌ریگ فاشیزم سیاسی در افغانستان پساطالبان است.
 
تردیدی نیست که نخستین سنگ بنا را در این زمینه سلف سیاس و سالوس‌مآب او حامد کرزی گذاشت؛ اما آقای غنی، قوم گرایی کرزی را از زیر به سطح آورد و به یک گفتمان غالب تبدیل کرد.
 
اشرف غنی به سنت سیئه ای که کرزی برای امتداد محرومیت تاریجی هزاره ها پایه گذاری کرد، وفادار ماند. او نیز مانند کرزی همواره به هزاره ها به عنوان «بانک رأی» نگاه کرد؛ ملتی که در حمایت از جمهوریت و اعطای مشروعیت دموکراتیک به حاکمان خودکامه و اقتدارگرا و بی باور به مردم سالاری، سنگ تمام گذاشت و با وجود همه مخاطرات و پیامدهای سهمگین امنیتی، در خط اول هر انتخاباتی صف کشید تا مشارکت ملی را تمثیل کند و به دموکراسی وارداتی، بی ریشه و فاقد پشتوانه، ارج و اعتبار ببخشد.
 
آقای غنی هم رد نگاه کرزی نسبت به این اقلیت بزرگ قومی را دنبال کرد و  تلاش ورزید تا هزاره ها همچنان معاون دوم باقی بمانند. این سنت به مثابه یک اصل مقدس به اندازه ای قابل احترام بود که حتی اگر یک چهره هزاره باید به تنهایی بار سنگین انتقادهای سراسری از کارکردها یک دولت فاسد و فاشیست و ناتوان و ناکام را بر دوش می‌کشد، باید «معاون سخنگوی رییس جمهور» باشد نه سخنگوی رییس جمهور!
 
معاونان دوم نیز همیشه در نشست های استراتژيک، رایزنی های راهبردی، سفرهای پراهمیت، ملاقات های مهم و تصمیم‌گیری های کلان باید پشت در می ماندند و حق حضور نداشتند؛ این هم سنتی بود که در دوره کرزی درباره معاونت دومی کریم خلیلی، اعمال می شد و در دوره غنی هم بر سرور دانش، اجرا می شود.
 
محمد محقق راست می گفت که در نشست های شورای امنیت، اجازه حضور ندارد و در جلسات کابینه به عنوان یک «مسافر» به او و وزرای هزاره نگریسته می شود. اکنون هم آقای محقق، مشاور سیاسی و امنیتی رییس جمهور شده است به این شرط که «در صورت ضرورت» می‌تواند در نشست های شورای امنیت ملی، شرکت کند و در قبال رویدادهایی مانند بهسود، باید روزه سکوت بگیرد.
 
در بیرون از دایره قدرت هم وضع بهتر از این نیست. در بهسود به هزاره هایی که برای جمهوریت، جان دادند و به حاکمیت حاکمان فاسد و فاشیست، مشروعیت بخشیدند، به چشم دشمن نگاه شد. در شبکه های اجتماعی، به این تبلیغ مسموم و زننده دامن زدند که جریان مقاومت ضد طالبانی در بهسود، همان «فاطمیونی» است که ایرانی ها در سوریه به کار گرفته اند. این در حالی است که مقاومت بهسود، ناشی از ناتوانی، ناکامی و سیاست های دوگانه دولت مرکزی در قبال مسایل امنیتی دامنگیر این مردم متمدن و حامی نظام بوده است؛ حکومتی که کوچی‌گری را تشدید و تقویت کرد و بر ناامنی‌های مرگبا جلریز و... عامدانه چشم پوشید.
 
در بامیان، هنوز و با وجود کشتار فجیع دهمزنگ، مردم هنوز چشم به راه برق دولتی اند. چهارراه دهمزنگ علیرغم وعده سران حکومت، هرگز چهارراه شهدای روشنایی نشده و هرگز نمی شود. در غزنی، مردم هزاره تاوان مشارکت مدنی شان در انتخابات پارلمانی را به گونه ای پرداختند که برای همیشه از شرکت در انتخابات، محروم شدند.
 
در غور و دایکندی و ارزگان و... هم ترور و کشتار و انتحار و بمب گذاری و جاسوسی برای بیگانگان و خیانت ملی و توطئه علیه نیروهای امنیتی و... را دیگران انجام می دهند؛ اما هزاره ها همواره بیگانه و بیرون از دامن دولت هستند و با محرومیت و فقر و ناامنی و عدم دسترسی به منابع مشروع ملی، دست و پنجه نرم می کنند.
 
سهمیه بندی کانکور و تبعیض ریشه دار در سیستم تحصیلات عالی دولتی نیز از دیگر نمودهای جایگاه هزاره ها در تفکر قومی اشرف غنی است.
 
رویداد اخیر بهسود هم در حالی رخ داد که حکومت اشرف غنی یا نمی تواند یا نمی خواهد با تروریست های طالبان در سراسر کشور، مواجه شود. کابل هر روز روی موج وحشت و انفجار قرار می گیرد و هیچ نیروی بازدارنده ای برای مهار موج خشونت وجود ندارد؛ اما در بهسود امن و آرام و حامی جمهوریت، از زمین و هوا سرباز و کماندو و پولیس اعزام می شود تا مردم ملکی را سرکوب کنند، غیر نظامیان را به گلوله ببندند، زخمی ها را گروگان بگیرند و منطقه ای که امنیت آن را پیش از این، تنها کوچی های مسلح یا طالبان تروریست، بهم می زدند، این بار نیروهایی با یونیفرم قوای مسلح ملی، آماج قرار دادند.
 
این جایگاه هزاره ها در تفکر قومی اشرف غنی است؛ رییس جمهوری که پیش از رسیدن به قدرت، معترض بود که چرا اکثر زندانیان از یک قوم هستند و در سهمیه بندی قدرت، اول پشتون ها بعد دیگران!
 
نرگس اعتماد - جمهور 


کد مطلب: 136161

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/note/136161/

جمهور
  https://www.jomhornews.com