در ۸ ثور ۱۳۷۱ پیروزی شکوهمند مجاهدت تاریخ ساز مردم افغانستان در برابر شوروی پیشین و رژيم کمونیستی دست نشانده آن رقم خورد؛ رویدادی که می توانست به استقلال، ترقی، صلح و پیشرفت پایدار در افغانستان منجر شود و پایه گذار یک دولت مدرن، مترقی، مسئول و کارآمد مبتنی بر ایمان اسلامی مردم افغانستان گردد.
این چیزی بود که همه رهبران جهادی مژده آن را می دادند و مردم نیز برای دست یافتن به آن، جهاد و مبارزه و ایثارگری کرده و قربانی های بی شمار داده بودند.
پیروزی بر رژيم کمونیستی اما آسان به دست نیامد؛ رژيمی که از نظر قدرت نظامی در منطقه سرآمد بود و به بی رحمانه ترین شیوه های ممکن، مخالفان خود را از سر راه برمی داشت. رژيم کمونیستی از سوی نجیب اداره می شد؛ کسی که به دلیل بی رحمی ها و خون ریزی های وحشتناکش در دوران ریاست خدمات امنیت دولتی (خاد) به «قصاب پولیگون» شهرت یافته بود. او قاتل هزاران نفری بود که به زعم رژيم کمونیستی باید معدوم می شدند چون خطری برای امنیت ملی و بقای رژيم بودند.
مقاومت مسلحانه در برابر چنین رژيم مقتدر و سفاک و خونریزی نیازمند یک مبارزه مرگبار بود؛ آزمونی دشوار که مردم مجاهد افغانستان با سرخ رویی و سربلندی از عهده آن برآمدند و پیروز شدند.
پس از پیروزی اما هیچ برنامه ای برای اداره امور کشور وجود نداشت. رهبران جهادی، ارزش های مقدس مشترک را رها کردند و هرکدام به تصاحب کرسی های قدرت و انحصار موقعیت های دولتی به نام قوم و حزب و سمت و مذهب خود رو آوردند.
آنها حتی زیرساخت های بسیار ارزشمند باقیمانده از رژيم کمونیستی در حوزه دولت سازی، ارتش و نیروهای امنیتی و... را نیز به عنوان غنایم جنگی مختص قوم و حزب خود، مصادره و تقسیم و تاراج کردند و به این ترتیب، افغانستان به سرعت در مسیر بحران های دیرپایی قرار گرفت که تا امروز ادامه دارد.
رهبران مجاهدین که از پاکستان و ایران، دستور می گرفتند حتی به تعهدات مکتوب خود برای تقسیم قدرت و اداره مملکت نیز وفادار نماندند و یک رقابت خونین برای کسب قدرت بیشتر و تصاحب جغرافیا میان آنان آغاز شد. توطئه و تبانی و ائتلاف و اختلاف به اوج خود رسید و کابل به ورطه جنگ های خونین داخلی سقوط کرد و این وضعیت به سرعت در سراسر کشور، گسترش یافت.
جنگ و جنون و جنایت به اندازه ای اوج گرفت که مردم حتی جنایت های نجیب خون آشام و رژيم سرکوبگر کمونیستی را فراموش کردند و به تمجید و ستایش آنان رو آوردند و از مجاهدین مسلمان که با نوید استقرار نظام اسلامی آمده بودند، بیزاری و تبری جستند.
جنگجویان آماتور جهادی که عمدتا از مناطق روستایی آمده و در کابل پایتخت، اجتماع کرده بودند، دست به غارت و چپاول و کشتار و ویرانگری وحشیانه زدند و کابل را که پیش از آن، پایتختی زیبا و در نوع خود مدرن محسوب می شد، به شهر ارواح تبدیل کردند و در هر منطقه آن، یک حکومت خودخوانده برپا داشتند.
در این میان، قدرت های خارجی، سازمان های استخباراتی بیگانه، باندهای تبهکار مافیایی، سازمان های عظیم قاچاق انسان و اسلحه نیز وارد عمل شدند و با راه اندازی ارتش های خصوصی و استخدام گروه های جهادی و حتی وارد کردن جهادگران فراملیتی وابسته به جنبش های اسلامی خاورمیانه مانند القاعده و... افغانستان را بیش از پیش به منجلاب بحران و بی ثباتی هدایت کردند و چشم انداز دستیابی به صلح و آرامش را از میان بردند.
تصور می شود در میان آنها بزرگترین استفاده را امریکا و اعراب و پاکستان بردند که با پمپاژ بی قاعده سلاح برای دامن زدن به درگیری های خونین داخلی از یکسو و گسیل ارتش فراملیتی تروریست های مسلمان از کشورهای عربی، پاکستان و... از جانب دیگر، بر آتش تنش ها دمیدند و کشور ما را به پایگاهی بالقوه برای افراط گرایان و تروریست ها تبدیل کردند و در نهایت از دل آن، طالبان را پدید آوردند.
به این ترتیب، مسئول و مسبب اصلی بحران های پساپیروزی مجاهدین، خود مجاهدین هستند؛ همان هایی که در نهایت به تاریخ ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی خودشان نیز برای چندمین بار در معرض پیامدهای جاه طلبی های جنون آمیزشان قرار گرفتند و با حقارت و بدنامی و شرمساری از کشور طرد شدند و اداره امور کشور در نتیجه یک توطئه مشترک امریکایی- عربی – پاکستانی به کام طالبان دست آموز پاکستان و وفادار به منافع اعراب و امریکا سقوط کرد.
عبدالمتین فرهمند - جمهور