مولوی عبدالکبیر؛ سرپرست ریاستالوزرای رژیم طالبان درخواستها برای ایجاد حکومت «همهشمول» را رد کرد و گفت: «در امارت اسلامی (رژيم طالبان) مساله پشتون، تاجیک، ازبک، ترکمن، پشهای و غیره اصلا مطرح نیست.»
او افزود: «ببینید اگر در نظام قبلی عبدالرشید دوستم بود، در نظام فعلی ما جای دوستم را عبدالسلام حنفی گرفته است. اگر کسی حرف همهشمول بودن حکومت را میزند، اگر بحث بر سر این است که از هر قوم اینجا نماینده باشد، دوستم نه، به جایش عبدالسلام حنفی است. کجای دوستم با عبدالسلام حنفی برابری کرده میتواند.... وقتی صلاحالدین ربانی در حکومت گذشته از بدخشان بود، آن حکومت همهشمول بود؛ ولی حالا که با ما قاری فصیحالدین فطرت هست، حکومت همه شمول نیست. صلاح الدین ربانی در مقام بلندتر بود یا قاری فصیح الدین. یا احمد مسعود یا کسی دیگر در حکومت گذشته از پنجشیر بود، آن حکومت همهشمول بود؛ ولی نورالدین عزیزی از پنجشیر وزیر تجارت ما است و این حکومت همهشمول نیست؟»
سرپرست رژيم طالبان درست می گوید. برای طالبان «اصلا مطرح نیست» که پشتون و تاجیک و ازبک و ترکمن و پشه ای و... چرا و چقدر و چگونه باید در حکومت سهم داشته باشند – اگرچه او به طرز معناداری هیچ اسمی از قوم هزاره نبرده و این نشان دهنده خصومت ذاتی اش با هزاره ها است- زیرا برای طالبان، عدالت اجتماعی و سیاسی هیچ معنایی ندارد، آنان اصولا اعتقادی به عدالت ندارند و تنها این معنی مضیق از عدالت را قبول دارند که «حکومت حق کسانی است که در ۲۰ سال گذشته جهاد کرده اند».
به این ترتیب، تنها طالبان باید هدایت امور کشور را در اختیار داشته باشند و بر سرنوشت مردم مسلط باشند و از آنجایی که طالبان ماهیتا یک جریان قومی پشتونی است؛ پس اکثریت قریب به اتفاق پست های دولتی در اختیار پشتون ها قرار می گیرد.
در این میان، حضور چهره هایی مانند سلام حنفی، فصیح فطرت و نورالدین عزیزی در ساختار رژیم طالبان که از دید افرادی چون مولوی عبدالکبیر، از همه شمول بودن حکومت نمایندگی می کنند؛ زیرا به جای عبدالرشید دوستم و صلاح الدین ربانی و احمد مسعود، توازن قومی لازم را ایجاد کرده اند، تنها برای بیان همین ادعا و پاسخ به درخواست های ملی و بین المللی برای تشکیل حکومت فراگیر صورت گرفته و آنها در عمل، طالبان سرسپرده و بی اراده ای هستند که توسط عناصر پشتون تبار طالبان، کنترل می شوند و هیچ گونه صلاحیت مستقلی در دستگاه اجرایی رژيم طالبان به نمایندگی از اقوام غیرپشتون ندارند.
نمونه واضح آن، عالم خادم و صلاح الدین ایوبی؛ فرماندهان ازبک تبار طالبان هستند که وقتی حقوق ازبک ها را مطالبه کردند، دستگیر، زندانی، سرکوب و سپس به ولایت های بی ربطی مانند غزنی و زابل، طرد و تبعید شدند که هیچ تبعه ازبک در آنجا زندگی نمی کند و اکثریت نفوس آنها را پشتون ها تشکیل می دهند.
مولوی مهدی مجاهد؛ تنها فرمانده هزاره تبار طالبان هم نمونه ای دیگر از طالبان غیرپشتون است که چون هزاره بود، سرنوشتی به مراتب فجیع تر پیدا کرد و برای همیشه حذف شد.
از سوی دیگر، این افراد هم اگرچه پشتون نیستند؛ اما طالب اند و پیش از اینکه طالبان به قدرت برسند در مسیر قدرت گیری آنها صدها نفر را کشته اند؛ کشتارهای فجیع و جنایتکارانه ای که به نیابت از طالبان علیه مردم خویش مرتکب شده اند؛ بنابراین، آنها چگونه می توانند از اقوامی در ساختار رژیم طالبان، نمایندگی کنند که پیش از این، علیه آنان سلاح برگرفته و به نام خدا و به کام طالبان، خون ریخته و جنایت کرده اند؟
حتی در این دوره نیز وقتی در بدخشان، قیام های مسلحانه علیه طالبان شروع شد، فصیح الدین برای سرکوب مردم بدخشان به آن ولایت اعزام شد و قیام ها را سرکوب کرد.
افزون بر این، کدام ازبک یا تاجیک، این طالبان غیرپشتون را به نمایندگی از خود برگزیده و به حکومت معرفی کرده است؟!
بنابراین، تعریف طالبان از حکومت «همه شمول» نیز مانند بسیاری دیگر از توجیهات این رژيم، مضحک، بی بنیاد، دروغین، فریبکارانه، غیرواقعی، بی ربط و ناشی از نگاه تنگ اندیشانه، متعصبانه و قومی این رژيم بدنام و متعصب است.
سکینه محمدی - جمهور