>> جمهور - داستان آدم‌خان و دُرخانی به روایت الفنستون
 
۰

داستان آدم‌خان و دُرخانی به روایت الفنستون

رحمت‌الله آرین‌پور
چهارشنبه ۲ عقرب ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۱۵
داستان آدم‌خان و دُرخانی به روایت الفنستون

 مونت استوارت الفنستون، نماینده انگلستان در دربار شاه شجاع درانی بود. او مأموریت ٩ ماهۀ خویش در دربار شاه شجاع واقع در قصر شاهی پشاور را در سال ۱۸۰۸م انجام داد. الفنستون در طی این مدت کوتاه در صدد آن شد که چشم‌دیدهای خویش را بااستفاده از روایت‌های شفاهی و منابع تاریخی از قبایل افغان و سرزمین آن‌ها به‌عنوان یک گزارش بنویسد. او پس از این‌که دوباره به دهلی برگشت، از سال ۱۸۰۹ الی ۱۸۳۸م توانست کتابی را تحت عنوان «گزارشی از پادشاهی کابل و قلمروهای وابسته به آن در ایران» نوشته نماید. 

کتاب یادشده در سال ۱۸۳۹م به زبان انگلیسی منتشر شد، ولی محمدآصف فکرت این کتاب را به‌سبب تمرکز آن به سرزمین و نژاد قبایل افغان تحت عنوان «افغانان؛ فرهنگ، نژاد و گزارش سلطنت کابل» به زبان پارسی برگردان نموده است. 

چاپ سوم این اثر در سال ۲۰۰۹م از سوی انتشارات بنیاد پژوهش‌های اسلامی در شهر مشهد صورت گرفته است. الفنستون، افغان را واژۀ پارسی می‌داند که از سوی پارسی‌زبانان برای قبایل پشتون‌ اطلاق می‌گردد. ضمناً، او سرزمین حاکمیت شاه شجاع را «خراسان» می‌خواند. 

کتاب الفنستون از اهمیت خاص تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و شناخت قبایل افغان برخوردار می‌باشد. کتاب متذکره جدای از مسائل تاریخی و جغرافیایی، به یادآوری داستان‌ها، قصه‌ها، اشعار و متل‌های رایج در میان قبایل افغان نیز پرداخته است. در این بین، الفنستون داستانی را تحت عنوان «داستان آدم‌خان و دُرخانی» در کتاب خویش نوشته است که توجه من را به خود جلب کرد. 

خواستم در ضمن شریک ساختن این داستان، کتاب نام‌برده را نیز برای علاقمندان و خواننده‌گان به معرفی بگیرم.

داستان آدم‌خان و دُرخانی به روایت الفنستون با اندکی اصلاحات ادبی چنین آمده است: بسیاری از سروده‌ها و داستان‌های افغانان با عشق پیوسته است و بسیاری از آن‌ها بیان دل‌پذیر و عالی دارند. یکی از دلنشین‌ترین منظومه‌های عاشقانه، ماجرای دلدادگی آدم‌خان و دُرخانی را بیان می‌کند. همه‌ افغانان آن را می‌‌خوانند، حکایت می‌کنند و می‌سرایند.

آدم‌خان خوش‌سیماترین و دلیرترین جوان قبیله‌اش و دُرخانی هم زیباترین و خواستنی‌ترینِ دوشیزه‌گان بود. اما دشمنی میان دو قبیلۀ دختر و پسر، مانع دیدارشان می‌گشت. یک روزی آنان از روی تصادف یک‌دیگر خویش را دیدند و سخت به‌هم دل سپردند.
خصومت خانواده‌ها، دو دلداده را جدا می‌داشت و شاید از عشق نیز بی‌خبر مانده بودند، ولی خانوادۀ دُرخانی او را وادار کردند که همسر خانِ یکی از قبایل مجاور گردد. 

درد و داغ دو دلداده را در این فرصت می‌توان دریافت و بخشی از منظومه را همین ماجرا و نامه‌هایی تشکیل می‌دهد که آن دو به هم‌دیگر فرستاده‌اند. آدم‌خان پس از برداشتن موانع بی‌شماری توانست که چندبار دُرخانی را ببیند، اما دُرخانی نه به شوهرش تن می‌داد و نه هم به دلدادۀ خویش پاسخ می‌داد.
دیری نگذشت که داستان دیدار آدم‌خان و دُرخانی به گوش شوهرش رسید. او با دلی پُر از کین، آهنگ انتقام کرد و منتظر دیدار بعدی همسرش با آدم‌خان ماند. او با تنی چند از خویشاوندانش بر سر راه آدم‌خان در کمین نشستند. هنگامی که او به این ساحه رسید، نبرد سختی بین دو طرف صورت گرفت و آدم‌خان زخمی شد و گریخت. شوهر دُرخانی می‌خواست به همسرش چنان وانمود کند که آدم‌خان را کشته است تا بداند که این خبر چه تأثیری بر او خواهد گذاشت.

در فاصلۀ طولانی دیدارها، تنها آرامش دُرخانی رفتن به باغچه و تماشا و آبیاری دو بتۀ گلی بود که در آن‌جا کاشته و بر یکی نام خود و بر دیگری نام آدم‌خان را گذاشته بود. 

روزی که جنگ بین همسر دُرخانی و آدم‌خان صورت گرفت، او سرگرم تماشای گل‌های خود بود، ناگهان دید که گل آدم‌خان در حال پژمرده شدن است. دُرخانی دانست که بر وی مصیبتی پیش آمده و جهان برایش تاریک شد. دُرخانی تازه به هوش آمده بود که شوهرش شمشیر خون‌آلود به کف آمد و گفت: «این تیغ را که می‌بینی، آلوده به خون آدم‌خان است». آزمونی که بسیار پُرخطر بود. دُرخانی نقش به زمین شد و در آن دم جان سپرد.

این خبر به آدم‌خان که در نزدیکی رزمگاه زخمی افتاده بود، رسید. او با شنیدن آن، نام معشوقۀ خویش را به زبان آورد و آخرین نفس خود را کشید و جان سپرد. مردم محل هردو را در فاصله‌ای نزدیک به خاک سپردند. اما عشق آنان پس از مرگ‌شان نیز پاینده بود؛ چون سرانجام هردو را در یک گور یافتند. دو درخت از گور آنان سبز کرد و بر سرشان سایه نمود.

این داستان، روایتی از فرهنگ، ذهنیت و رسوم خشن جامعۀ قبیله‌ای است که به عشق و تفاهم دو دلداده برای زندگی مشترک ارج قایل نمی‌شوند و هردو را قربانی ‌می‌کنند. اگرچه این داستان سال‌ها و ممکن دهه‌ها و سده‌ها پیش شکل گرفته و به‌طور شفاهی سینه به سینه منتقل شده، اما الفنستون آن را حدود دو سده پیش از امروز درج کتاب کرده است. واقعیت این روایت هنوز هم در ذهنیت و عملکرد جامعۀ قبیله‌ای حاکم است.

رحمت‌الله آرین‌پور - خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین